m_sh_eng
پسندها
201

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ◊ هرگز در مسیر پیموده شده گام برندارید، زیرا این راه تنها به همان جایی می‌رسد که دیگران رسیده‌اند. گراهام بل ◊:gol:
    ◊ اگر می‌توانستم به جوانی بازگردم، باز هم تمام همان اشتباهات را می‌کردم اما قدری زودتر. تالولا بنکهد ◊
    سلام مریمییییییییییییی:w14:
    واااای که چقدر عکست باحال بود ..کاشکی من جای اون موج سوار میبودم ..خیلی خسته بودم ولی با دیدن این عکس کلی انرژِی کرفتم و دوپینگ شدم رفتم دوباره برای درس .....:cry::confused:
    وای که چقدرم عکس پروفایلت قشنگهههههههههه
    مريم جون كاش ميتونستم عكسي كه برام محبت ميكني و برام ميزاري ببينم...:w05:ديگه دارم افسردگي ميگيرم:cry:
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    خرس من بهتر بوووووووووووووووووووود
    نمیخواااااااااااااااااااااام
    eeeeeee
    دستت درد نکنه.مریمی..خوشحالم کردی
    مراقب خودت باش
    وااااااااااااااای مرسی ..راست میگی ماله من خیلی خوفشل تر بود ...
    ها ؟؟؟؟ این ارغوان چرا حرفهای در گوشیه مارو گوش میده ...ارغوانخرست ماله خودت ماله من خوشگلتره ....بهله ...بهله ...
    مریمی دیدی اصلا به روی خودم نیاوردم که خرس من قشنگتره
    وای..هیلاری...
    مرسی مریمی
    نمیدم خرسمو بهت معصوم
    نمیدم...
    مریم معصوم میخواد با توس به زور خرسمو بگیره[IMG]
    مرسی مرسی مریمی گلم .....حالت خوبه ...نازی که هر وقت میای کلی با خودت چیزای خوفشل میاری ....دمت گرم ....این ارغوان از کدوم خرسی حرف میزنه ..منم خرسی میخوااااااااااااااااام [IMG]
    فدای توووووووووووووووووووووووووووووووووووو
    مرسی گلم
    نه این خرسه ماله تو....من همون قبلیو میخواااااااااااااااااااااااااااااااام
    همونو میخوااااااااااااااااااااااااااااااام[IMG]
    بده
    ممنون خوبم.
    امتحانارو چیکار کردی؟
    اون خرسه چه نااااااااااااااااااااااااااااااااازه........میدیش به خود خودم؟
    اخجوووووووووووووووووووووون بازم عکسای خوشگل مریمی رو دیدم...............
    فدای تو....[IMG]
    دلم برات خیلی تنگ شده بود....[IMG]
    ولی لعنت به این امتحانا...تمومی ندارن که[IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا