🔺️هوای تو... ♡

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
جدیدا فیلمی دارم میبینم به اسم در بهار عاشق میشویم، میدونید چیش برام جالب پسری که همش دعوا راه مینداخته، الان شده مسئول کفن و دفن شهرشون و افراد زیادی بهش اهمیت میدن. مراسم اونها با ما خیلی فرق می‌کنه.
عشقی که داخل فیلم هست هم قشنگی خودش داره، آروم پیش می‌ره ولی عمیق هست.

همیشه دوست داشتم عشق اینطوری تجربه کنم، آروم و عمیق ولی هیچ وقت تجربه اش نکردم.
نمیدونم شاید یه روزی تجربه اش کنم. فعلا ترجیح میدم از تنهاییم لذت ببرم چون متوجه شدم اگر نتونم تنهایی با کیفیتی داشته باشم پس چطور به رابطه با کیفیت میتونم داشته باشم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#واهه_آرمن

امروز
بر خاک این کاغذ
بذر عشق می‌افشانم
خوشه‌های امید را درو می‌کنم
و تنور ایمان را می‌افروزم
تا فردا
شعر نان را
بر سفره‌ تو بگذارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می‌خواهم به یادِ من باشی؛
اگر تو
به یادِ من باشی
عینِ خیالم نیست
که همه فراموشم کنند...!

#هاروکی_موراکامی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو میخندے و دنیایم چـراغان میشود باعشق
تمام بیڪسے هایے ڪہ جبـران میشود باعشق


چہ میدانے از احوالم در اوقاتے ڪہ دلتنگم
براے دیدنت میلم دو چندان میشود با عشق


تمام مطلع شعـر و غـزلهاے منـے اے دوست
دل دیوانہ پیش تو غزلخوان میشود با عشق


نبـاشے لشگر غمها مـرا بیـچارہ خـواهد ڪرد
ولے با بودنت غصہ گریزان میشود باعشق


پر از زخمم پر از حسرت بہ دل اما یقین دارم
تمام دردهاے من ڪہ درمان میشود با عشق


و نم نم مهربــانے را ببــار اے مهربان بر من
ڪویر خشڪ این سینہ گلستان میشود باعشق


در این دنیاے بے مهرے تویے سنگ صبور من
گذر از ڪوچہ ے غمها چہ آسان میشود با عشق...

#جوادالماسے

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خوب بود اگر آدم در نهایت اندوه و خشم، چشم‌هاش را می‌بست و وقتی می‌گشود، خود را در کلبه‌ای امن، دور، تنها و آرام می‌یافت و تا می‌رفت فکر کند که پیش از این کجا بوده و چقدر اندوه در سینه داشته، نسیم خنکی می‌وزید و حواسش را از تمام دلواپسی‌های جهان پرت می‌کرد...
چه خوب بود اگر آدم می‌توانست هرکجای جهان که کم آورد و دلیلی برای ادامه نیافت، اوضاع و موقعیت و اتفاقات و آدم‌ها را مطابق میل و اراده‌ی خودش عوض کند و چه خوب می‌شد اگر عمر اندوه و رنج‌های آدمی کوتاه بود ...

نرگس صرافیان طوفان‌
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقته که نیستی و من فکر کردن به تورو به بودن خیلیا کنارم ترجیح می دم. این آدما نمی فهمن. همش میپرسن چرا تنهایی؟ اگه بهشون بگم من تو ذهنم دارم با تو یه زندگی و راه می برم فک می کنن دیوونه ای چیزیم. بعضیا بهم می گن خیلی مظلومم. اونا نمی دونن. زندگی کردن با تو قشنگ ترین چیزیه که می تونه وجود داشته باشه. چه تو واقعیت، چه تو خواب و رویا. حتی خاطرات زشتشم به یه عالم نمی دم." واسم مهم نیست که بقیه چه فکری راجبم میکنن، مهم اینه تو تو ذهنم بهم لبخند میزنی همین واسه یه عمر خوشحال بودنم کافیه.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 154
گلابتون به نام زن... ♡ ادبیات 737

Similar threads

بالا