متن زیری که فرستادم از آهنگ Let it go ( با تغییر جزیی ) بود، در جواب فرشته و پرنده
جات خالی، یه روز خانوادگی فوقالعاده بود
مامان بابام هوارتا خندیدن ( عاشق خندههاشون = دلمم براشون تنگ شده = هرچند بچه خوبی هم نبودم [sad] )
هی بابا مامان رو مینداخت تو برفا
بعدها چندبارم سوار تیوپشون کردیم هلشون دادیم پایین ( البته یه بار با هم رفتن = دیگه اینکارو نکردن )
ولی تنهایی چندبار اینکارو کردیم، البته بزور ( بیشتر ترس ماها رو دارن )
یبار برا خودم و خواهرم یه اتفاق افتاد :دی روز بدی بود ولی بازم یه خاطره خیلی خوووب بوووود
