yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قربونت برم عسلم ، ببخشید عزیزم دیر جواب دادم . خدانگهدار تا فردا .
    سلام به روی ماهت . قند عسلم خسته نباشی .
    دوستت دارم هزارتاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
    سلام عزیزم . صبح بخیر مهربونم . خوبی گلم ؟
    هنوز خوابیدی ؟
    سلام عزیزم
    مرسی مهربون منم از اینکه اینجا دوستای مهربون مثل شما پیدا کردم خیلی خوشحالم.
    به امید دیدار.:w30::heart:
    سلام. لطف داري ممنون:heart:

    اسمم مرضيه ست هم ميتوني اسمم رو بگي هم ممل هر طور خودت دوست داري عزيزم:gol:


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر
    خودت گلي عزيزم. راستي من اسم يوزرت رو خيلي خيلي دوست دارم ... يوحنا ...


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!
    خدا را شکر که خوبی .
    عزیزم خودت انقدر خوبی که من را هم خوب میبینی . مرسی از لطفی که نسبت به من داری.
    بچه ها فعلا اتحادتونو نشون بدید
    به این نیاز داریم
    همه بیان اینجا تا تصمیماتمون یکدست باشه
    فایدش برا من یکی این هست که پست اخرمو با فراغ بال وخیال راحت میدم
    دیگه احساس نمیکنم با کسی طرفم که خودشو از من زرنگتر میدونه
    فایدش اینه حداقل تو دنیای مجازی یه نفر به حرفم گوش میده
    وبدیش اینه دارم از تمام دوستانم دور میشم
    ممنون گلم


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......
    سلام عزيزم:heart:

    پرزنتیشن چي هست؟ بصورت اسلايد منظورت هستش؟

    اگه دوست داري منم خوشحال ميشم دخترخوب. ممنون يه دنياااااااااااااااا:gol:


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."
    عزیزم همه می تونن برن بازدید
    توی اولین فرصت خبرم کن تا یه برنامه ی بازدید دیگه بذاریم
    بدرود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا