yasamin89
پسندها
449

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بگذار سر به سینه من تا که بشنوی

    آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

    شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق

    آزار این رمیده سر در کمند را

    بگذار سر به سینه من تا بگویمت

    اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

    بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

    عمری است در هوای تو از آشیان جداست

    دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام

    خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

    شاید که جاودانه بمانی کنار من

    ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

    تو آسمان آبی آرام و روشنی

    من چون کبوتری که پرم در هوای تو

    یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم

    با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

    بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

    بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

    بیمار خنده های توام بیشتر بخند

    خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

    فریدون مشیری
    شبت بخیر قربونت برم مهربونم. ببخش نتم قطع شد. در پناه خدا باشی . شعرمو برات هنوز نفرستادم . بوس شبت قشنگ عزیزم : )
    راستی عزیزممممممممممم شعرتم خیلی قشنگه من این شعررو خیلی دوست دارم :)
    یه حس خوبی میده بهم هروقت میخونمش :)
    نه بابا یاسمین ما شیـــــــــره:)
    باختیم فدای سرت عزیزممم
    مهم کنار هم بودنه وگرنه برد و باخت چه اهمیتی داره:)
    ئه پ شمام موافقین باشه میزارم جوانمردانه ماتم کنه دیه گونا داره آخه:biggrin::biggrin:
    اینقد میچره تا صفحه رو باز کنه که خودم پشیمون میشم ببینم تو صفحم چه خبره : )))))))))))))))))))
    سلااااااااااام به روی ماهت عزیزم
    حریف منم پیام داده بهش رحم کنم:biggrin:
    حالا به نظرت بهش رحم کنم؟؟:biggrin:
    قربونت برم عزیزیمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

    یاسمین جونم سرعتم خیلی کم شده :( سایت رو هم باز نمیکنه .

    صفحت به خاطر سلیقه ی خوبت زیباس عزیزه دلم یاسمینکمممممممممممممممممممممممممممم : )
    آره خیلی عشقیه . خیلی عالیه : ) ناقابل بود.. صفحت خیلی با این شعرا قشنگ شده. من دوسش میدارم
    سلااااااااااااااااااااااااااااممم عزیزمم
    خوبی؟؟
    انگاری خرابه سایت:(
    قربونه دستت واسه ما هم بخر : ) امروز شادیا : )

    خدارو شکر منم عالیم : )

    نازنازک جونم نمیدونم چرا نمیاد . ایشالله اونم خوب باشه : )
    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    نگفتی ماه تا امشب چه زیباست

    ندیدی جانم از غم نا شکیباست

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم


    خیالت گرچه عمری یار من بود

    امیدت گرچه در پندار من بود

    بیا امشب شرابی دیگرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    نگفتی ماه تا امشب چه زیباست

    ندیدی جانم از غم نا شکیباست

    چرا رفتی چرا من قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم

    دل دیوانه را دیوانه تر کن

    مرا از هردو عالم بی خبر کن

    بیا امشب شرابی دیگرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    ز مینای حقیقت ساغرم ده

    چرا رفتی چرا من بی قرارم

    به سر سودای آغوش تو دارم…

    ترانه سرا : سیمین بهبهانی

    خواننده: همایون شجریان
    چقد عکسایه شبایه مهتابیت قشنگه عالیه : ) لذت بردم آدمو میبره تو فازه همون خریدن سه تا نقطه از بازار :biggrin::biggrin:
    به کی مهربونی کنم؟ از کی عقش بخرم عایا؟

    حالا مهربونی رو ول کن . نکته ی کلفت این شعره اینه که عقش بخرم :( از کجا عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:biggrin::biggrin::biggrin:
    بخدا منم همین حسو داشتم وقتی میخوندمش . منم انگاری خیلی وقته کمرنگ شده تویه زندگیم.


    درود به فریدون مشیری عزیز

    درود به تو جهت یادآوری : )

    دلم واسه مهربونی خیلی تنگ شده :(
    سلام به رویه ماهت عزیزه دلم : )


    وای بخدا معرکه بود لذت بردما جدی میگم عجیب چسبید : )

    میدونی داره امید رو به آدم یادآوری میکنه : ) واقعا لذت بردم دسته گلت بوس : ) عشق من
    سلام یاسمین جونم این قسمتش خیلی Likeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee داره عزیزم بی نظیر بود عالی عالی : )


    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهربانی خودم عرضه کنم
    یک بغل عشق از آنجا بخرم
    در این زمانه هیچ‌کس خودش نیست
    کسی برای یک نفس خودش نیست

    همین دمی که رفت و بازدم شد
    نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نیست

    همین هوا که عین عشق پاک است
    گره که خود با هوس خودش نیست

    خدای ما اگر که در خود ماست
    کسی که بی‌خداست، پس خودش نیست

    دلی که گرد خویش می‌تند تار
    اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست

    مگس، به هرکجا، به‌جز مگس نیست
    ولی عقاب در قفس، خودش نیست

    تو ای من، ای عقاب ِ بسته‌بالم
    اگرچه بر تو راه ِ پیش و پس نیست

    تو دست‌کم کمی شبیه خود باش
    در این جهان که هیچ‌کس خودش نیست

    تمام درد ِ ما همین خود ِ ماست
    تمام شد، همین و بس: خودش نیست
    یاد من باشد از فردا صبح
    جور دیگر باشم
    بد نگویم به هوا آب زمین
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش کنم هر چه گذشت
    خانه ی دل بتکانم ازغم
    و به دستمالی از جنس گذشت
    بزدایم دیگرتار کدورت از دل
    مشت را باز کنم تا که دستی گردد
    و به لبخندی خوش
    دست در دست زمان بگذارم
    یاد من باشد فردا دم صبح
    به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
    و به انگشت نخی خواهم بست
    تا فراموش نگردد فردا
    زندگی شیرین است زندگی باید کرد
    گرچه دیر است ولی
    کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر امید بکارم در دل
    لحظه را در یابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهربانی خودم عرضه کنم
    یک بغل عشق از آنجا بخرم

    یاد من باشد فردا حتما
    به سلامی دل همسایه ی خود شاد کنم
    بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
    چشم بر کوچه بدوزم با شوق
    تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
    و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

    یاد من باشد فردا حتما
    باور این را بکنم که دگر فرصت نیست
    و بدانم که اگر دیر کنم مهلتی نیست مرا
    و بدانم که شبی خواهم رفت
    و شبی هست که نیست پس از آن فردایی

    یاد من باشد
    باز اگر فردا غفلت کردم
    آخرین لحظه ی از فردا شب ،
    من به خود باز بگویم
    این را
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش کنم هر چه گذشت......
    من برنامم را بگم شما هم بگو. من یک شنبه و سه شنبه و چهارشنبه عصر میتونم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا