عاشقی که تن معشوق را نمیشناسد، به دشواری به دل او راه مییابد. شناختنِ تن او نیز آسان نیست؛ نه تنها باید جغرافیای حس تنانهی او را کشف کند که باید دریافت او نسبت به اندام خودش را نیز بفهمد؛ اینکه معشوق، خود، پیکرِ خویش را چگونه میبیند: آیا از آن مغرور است یا شرمگین؟ آیا تناش را پشت پردههای خاموشی و خلوت پنهان میکند یا از برآفتاب انداختناش لذت میبرد؟
عاشق میتواند با فهمِ خودآگاهی معشوق به تنِ خود، شرم او را به شور بدل کند یا میلاش به غرور را برآورد. عاشق کامیاب کسی است که معشوق را پر از شادی از داشتن اندامی میکند که دارد. اگر عاشقی نتواند در رابطهی معشوق با تناش مداخله کند، با او بیگانه خواهد ماند.
يقين ها عادت مى آورند نه ايمان. ايمان ترديد و تردد دائم است؛ لرزيدن و گريختن از هر باور صلب و سخت. خطاى هر گونه الاهيات، يكى انگاشتن ايمان و يقين است. يقين آسان ياب، اما ايمان از آن سرامدان است.
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
♥•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨` *•. ♥
امشب شب مهربونی و مهربوناست
(*)این ستاره رو رو کتیبه دوستای مهربونت حتی من البته اگه هستم بنویس بعدش یه ارزو کن اگه سه تا پس گرفتی به ارزوت میرسی..