wwwparvane
پسندها
2,537

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سهنام عسیسم میرسی فدات
    بوووووووووووس گنده


    آنقدر زیبا عاشق شده ای ،
    که آدم لذت میبرد از این همه خیانت...


    خنده هایت برای من عالمی دیگر است ......

    عالمی که میدانم روزهایش را با تولد عشق اغاز میشود و شب هایش را با دلدادگی عاشقان به صبح میرساند .....

    زیباست عشقت .......خندیدنت ......

    من دیگر از خدای خود چه بخواهم ؟؟؟

    همه ی زندگی من ..........خنده های توست ......
    یک پیاده رو...

    یک هوای بعد از باران

    یک تو

    یک دستت

    جفت لبهایت

    پیاده رو را به آتش میکشم

    خیلی ممنونم بابت عکس ها وبابت وقتی که برام گذاشتید

    سپاسگذارم بانو
    عشق من

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...

    دوست داشتنت بوی باران میدهد
    همان قدر بی مقدمه
    همان قدر بی دغدغه
    فقط یادت باشد مثل باران
    مرا بی واسطه
    دوسـت داشتــه باشیــــ....
    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....

    .صدای پای عشق می اید ....


    ارامشی بی وصف .....از صداقت و پاکی دو دل


    سکوتی در بر گیرنده سایه لطافت و دلدادگی


    ترنم احساس ....


    اواز نگاه تو .......که نگاهم را پاسخگوی هزاران سال عاشقیست


    دستانت که در گیر و دار سختیها و نرمی ها پذیرای دستانم است .....


    در فضایی مملوء از احساسی سرشته شده از محبت


    صدای پای عشق می اید .....


    خاطراتم را از دوباره برایم از دلت بازگو میکنی ...


    مهتاب را قصه گوی عشقمان برای عاشقان فرامیخوانی ....


    اری .......صدای پای عشق می اید ........


    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...












    عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است،اما هست،هست،چون نیست.عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه،عشق اگر پیدا...شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا! گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!
    دل من در دل شب

    خواب پروانه شدن می بیند !

    مهر صبحدمان داس به دست

    خرمن خواب مرا می چیند !

    آسمانها آبی

    پـَـر مرغان صداقت آبی است

    دیده در آئینه ی صبح تو را می بیند ....

    از گریبان تو صبح صادق

    می گشاید پـَـر و بال .....
    ما در هیچ سرزمینی زندگی نمیکنیم منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم...
    گاه گاهی دل من می گیرد
    بیشتر تنگ غروب
    آن زمانی که خدا نیز پر از تنهایی ست
    و اذان در پیش است
    من وضو خواهم ساخت
    از خدا خواهم خواست
    که تو تنها نشوی
    و دلت
    پر ز خوشی های دمادم باشد

    یاد داری چه شبی بود ؟
    باد گرم نفس من
    ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
    و اندکی آنسوتر
    جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
    ماهی چشم مرا می برد ؟
    یاد داری چه شبی بود ؟
    غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
    هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
    خیره در آبی ژرف بی درد ؟
    و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
    یاد داری چه هراس انگیز
    گرگ خاکستری ابری
    کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
    یاد داری چه شبی بود ؟

    منوچهر آتشی
    تو مثل لاله ي پيش از طلوع دامنه ها
    که سر به صخره گذارد
    غريبي و پاکي
    ترا ، ز وحشت توفان ، به سينه مي فشرم
    عجب سعادت غمناکي

    منوچهر آتشي
    با تو بودن خوب است
    تو ظريفي
    مثل گلدوزي يک دختر عاشق
    که دل انگيزترين گلها را
    روي روبالشي عاشق خود ميدوزد

    منوچهر آتشي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا