[خواستم هوای دلت را تر و تازه کنم
نمی دانستم این به قیمت ابری شدن و باران گرفتن خواهد بود!!
کاش در گرمای تب دار کویر معنی یخ زدن را می فهمیدی!
آنگاه که دستهایم خالی از آبی برای تشنگیهای توست!
جلاد بی رحم مرد کش تقدیر سر در مقابل این گردن نهاده !هیچ گاه فرود نخواهد آورد
مگر اینکه او برخیزد و شمشیر قضا و قدر را بشکند!!