سلام سعيد،چطوري؟خوبي؟
ولي خدا پدر مادرتو بيامرزه،عكستو تو باشگاه گذاشته بوديا،اونروز يه ذره استرس هم داشتم.تا آخرين لحظه كه حتي در پارك رسيدم،هي مي گفتم برم يا برگردم.
البته حق بده با اين وضعيت مملكت آدم به تخم چشمشم نمي تونه اعتماد كنه.
ولي خدايي تو اين مدتي كه از طريق اينترنت با بچه ها آشنا شدم،هيچي ازشون نديدم،ازين بابت دلم گرم بود.
اونروزم وقتي از دور چهره و تيپ و هيبت بچه ها رو ديدم،حسابي دلم گرم شد.
ولي لامصب هوا كم نذاشتا..................