با عطر گل یاس بشویید تنش را
از پونه ببافید حریر کفنش را
تا گم شود این داغ که بر گونه ی یاس است
با لاله بپوشید تمام بدنش را
بعد از تو علی خطبه ی اندوه بخواند
یا مرثیه ی مبهم تنها شدندش را
بعد از تو یتیمان دگر را بنوازد
یا زینب و کلثوم و حسین و حسنش را
جا دارد اگر زمزم از این داغ بخشکد
یا کعبه دراین غم بدرد پیرهنش را
این مایه مصیبت که شنیدست که یعقوب
در شعله ببیند در بیت الحزنش را
ای وای اگر پیش پدر باز نماید
خون نامه ی پهلوی شکن در شکنش را
ای وای اگر از تب پاییز بگوید
یا سیلی دی بر ورق نسترنش را
نه فاطمه آن قدر بزرگ است که فردا
شاید به شکایت نگشاید دهنش را