tirmah
پسندها
622

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حرف ها تکراریست
    غصه ها تکراریست
    زمین و آسمان تکراریست
    من و روزهایم
    من و غم هایم
    ما تکرار واژه هاییم
    تکرار واژه های بی معنی
    همه تکرار ها خسته کننده اند
    مثل من برای تو
    مثل ما برای زندگی
    سلام دوست عزیز
    عیدت مبارک
    می بخشید که نتونستم جوابت بدم چون چند روز نبودم.
    راستش من هم یک ترم تو خوابگاه بودم و میدونم سختی هایی هم داره اما حالا فقط خاطره هاش برام مونده.
    من بیشتر تو این سایت هستم تا اینجا
    دوست داشتی یه سر بزنی خیلی خوشحال میشم
    بچه های با حالی داره
    سلام
    خوبی؟
    چه خبرا؟
    منو شناختی؟
    خوشت هست؟

    مواظب خودت باش
    شاد و موفق باشی
    سلام سلام نیستی تاکه صدای فلب مراکه شکافته شدبشنوی؟؟؟
    سلام خوش معرفت یعنی ما قصد کردیم خدایی نکرده مخ شما رو بزنیم!!!نه ابجی ما اینکاره نیستیم(شوخی بود) خبر جدیدم اینکه بیمهری زیاد دیدم همه جا همه چیز به پول ختم میشه دیگه به اون جریان نمیفکرم اگه خدا بخواد دارم به اونطرف فکر میکنم البته بعداز اتمام درسم.
    چی شدبازم خوابت برده اخه صددفعه من گفتم شبهابیدارنمون اماکوگوش شنوا؟؟/


    رد پایت بر غزلهایم چه زیبا مانده است
    از تو وعشقت برای من همین ها مانده است
    کوله بارت را به دقت بستی اما خوب من
    خاطرات خوب تو در ذهن من جا مانده است
    آمدی گفتم خدایا ماندگارش کن ولی
    گرچه رفتی باز فریاد خدایا مانده است
    بی تو شب آنقدر تاریک است گویا ماندنیست
    من نمی دانم امیدی هم به فردا مانده است ؟
    می روی دریا به جذر ممتدی اما بدان
    ساحلت در آرزوی مد دریا مانده است
    خواهش میکنم قابل نداشت امیدوارم در امتحانات موفق باشی سرما خوردگیت هم خوب بشه
    ممنون من خوبم خبر هم سلامتی شما خوبید؟؟؟ درسها خوب پیش میره؟؟؟


    من دختری بودم

    تنها در دنیای خودم

    آروزیم خانه ای بود در بین درختان ...

    من یک رویا داشتم

    که از بلندترین نقطه پرواز کنم !

    ...

    میان برگها قدم زدم

    و از خدا پرسیدم

    من کجا هستم ؟!

    ...

    ستاره ها به من لبخند زدند

    و خدا با خیالی آرام به من گفت

    در من ...

    ...

    حالا که زمان گذشته است

    و خاکستری شده ام

    آماده ام تا

    از بالاترین نقطه پرواز کنم

    ...

    وحالا میفهمم خدا به من چه گفت ...!


    در ابتدای زمین

    کنار آسمان نشستیم

    و دعا کردیم

    شاید ...

    تمام آرزوهایمان

    باران شود ...

    ندانستیم

    تمام خاکسترمان را

    آب خواهد برد

    .

    .

    .

    با چشمهایی سرخ و سنگین

    به آرزوهای دور و دراز خوابهای کودکیمان

    نگاه می کنیم ...

    و بی هیچ قصه ای

    به خواب می رویم ...!


    بیا کودکانه و بی خبر امید ببندیم

    به تک تک شاخه های درخت خیالمان !

    نگاه هایمان را گره بزنیم

    به آبی بی کران آسمان

    و دست هایمان را ، به هم ...

    بیا ساز بزنیم ، تا روزگار بی وقفه برقصد برایمان !

    و پاک کنیم

    رد پای تمامی این رهگذران مضطرب را !

    چه فرقی می کند خوب ِ من ؟!

    تا آن هنگام که این باران دلتنگی بند بیاید

    زیر چتر خیال می خوابیم ...

    کودکانه و بی خبر ...!


    نیلوفر


    امروز دیدم ...

    فهمیدم

    چقدر ...

    چقدر زیباست ...

    انعکاس آسمان بر روی زمین خیس از باران ...

    آسمانی سربی ...

    خاکستری های متفاوت ...

    و چشمانی که نیاز به بالا نگریستن نداشت ...

    باران که می بارد تو همیشه می آیی ...

    انعکاس زندگی همین دور و برهاست

    نگاه کن شکوه زندگی را ...

    خدا همین جاست ...!
    سلام به دوست گلم . عید رو بهتون تبریک میگم . موفق باشید

    خجسته ميلاد هشتمين اختر تابناك امامت و ولايت ، حضرت ثامن الحجج ، امام علي‌ابن موسی الرضا (ع) بر عموم شيعيان جهان اسلام مبارك باد



    خوب یادم هست از بهشت که آمدم

    تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم ...

    اما زمین تیره بود و سخت !

    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش

    و من هر روز ذره ذره سخت تر شدم ...

    من سنگ شدم !

    دیگر نور از من نمی گذرد ...

    حالا تنها یادگاری ام از بهشت، اشک است ...

    نمی بارم چون می ترسم بعد از آن، سنگ ریزه ببارم !!!


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!


    کسی می گوید آری
    به تولد من
    به زندگی ام
    به بودنم
    به ضعفم
    نا توانی ام
    مرگم

    ...

    کسی میگوید آری
    به من
    به تو

    ...

    و از انتظار طولانی شدن شنیدن پاسخ من
    شنیدن پاسخ تو
    خسته نمی شود ...!
    منظورت منم؟
    از خیلی دوستون دارم؟
    ای بابا
    من بخاطر تو اومدم
    داری میری کجااااااااااااااااااااااااااااا؟
    من تازه بخاطر تو زور زدم بمونم
    ای نامرد
    منتظرم جواب بدی
    بگو چی شده
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا