من فرمون سیل ایکنم
افتو طلوع که
من فرمون وی سیل
ایکنم افتو طلوع که
یه گلی من ملمون
دل مه کلو که
بازم یه دسم گردنن یار
یه دسم میاشه
وقتی که دیرم بوه
دل مبتلاشه
پس پات مه پنبه ی
می بوت ماره
پس پات مه پنبه ی
می بوت ماره
زیر جومه ی سوسنیت
مه مت دیاره
عید اومد بهار اومد
یارم نیومد
اشک اومد من تیلم
صبرم سر اومد
شاباش نمیدی؟
میخوای حالا آپولو رو برات بزنم؟اون مذکر ها؟آخه سهیل جان یه چیزی که هست نقاشی ها و مجمسمه های قدیم که اکصرا هم کار بهترین ها بوده همگی بدون پوشش هستند.مخصوصا خدایان.من اتفاقا دوست دارم این موضوع رو.چون یه جور به نظر من پاکی رو میرسونه.همونجوری که آدم متولد شده.
حالا اینجا آخوندا میگن ایا لخته حرومه.کسی به هنرش توجه نمیکنه.
بماند که خدا آدما رو لخت آفریده اینا میخوان لباس بکنن تنش!!
من هنر رو پنهان نمیکنم.اونا که به مجسمه آفرودایت نگاه میکنن و فقط به سینه های لختش توجه میکنند افراد کند ذهنی بیش نیستند
غوف غوف تنبونلت
زمین گزی که
خنده هی دیر وا دیرت
دل مه اسیر که
دیگ پسینی دیدمت
چه خوب ایرقصی
هر چه که سیلت کردم
نیدم یه نقصی