smart student
پسندها
4,035

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عزیـز کرده ی ِ شعرهایــم
    خواستـم بگویـم " بی تو .. ...."
    نفس ِ شعر بنـــد آمد !!
    من که دیگــر

    جـای ِ خود دارم ...



    شاهکار خلقت می شوم
    وقتی به سادگی
    رفع و رجوع می کنم
    دل باختگی بی منطقم را در پس گفتگو های ساده و پیپچیده...
    من از خدا خواستم،

    نغمه هاي عشق مرا به گوشت

    برساند تا لبخند مرا

    هرگز فراموش نكني و

    ببيني كه سايه ام به

    دنبالت است تا هرگز

    نپنداري تنهايي.

    ولي اكنون تو رفته اي

    ومن شاهد رفتن تو هستم
    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم



    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    منم ممنونم از نوشته هاتون انتخاب متن هاتون لذت میبرم

    سپاسگذارم بانو
    بتوان دیده ز دیدارت بست

    یا

    با غم تو ساخت و یک گوشه نشست

    اما

    نتوان

    از تو رباعی نسرود

    وقتی

    که دل از شعر نگاه تو پر است
    این شبها باغ گلی می بینم
    بنفشه، یاسمن ...
    خدایا به باغ گل کربلا آرام بخشی کن تمام ناآرامی ها را...
    این شبها که مهمان خانه مادر بزرگ می شوم...
    در گیر شبکه ای بزرگتر از شبکه های مجازی ام...
    از ابرهای پاییزی بیشتر می بارم
    ولی آرامتر می شوم از اقیانوس آرام...


    این روزها...

    تلخم

    تلخ

    تلخ مینویسم...

    تلخ فکر میکنم...

    این روزها

    دست برداشته ام از توجه حضور بی وقفه انسان ها...

    پرهیز میکنم از ثبت وجودهایی که ماندگاری ندارد

    این روزها...تلخ تر از همیشه...

    از همه آدم ها بریده ام
    آری همیشه قصه این چنین بوده است


    گفتی از دلتنگی هایم دیگر سخنی نگویم


    من امشب دلتنگی هایم را به دست باد سپردم


    تا این باد با دلتنگی هایم چه کند


    آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟


    و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟


    یا در شبی بارانی


    بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند


    یا شاید در شب مهتاب


    آن را به نگاه یک غریبه که به ماه خیره شده بسپارد


    یا شاید در پگاهی سرد


    در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند


    آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟


    دلتنگی هایم را به باد سپرده ام


    شاید این باد دلتنگی مرا


    در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمرمه کند


    می دانم آزردمت مرا ببخش


    اما بگذار برای آخرین بار بگویم


    که امشب سخت دلتنگ ات هستم
    كنار دريا، با آب همزبان بودم .



    ميان توده رنگين گوش ماهي ها،

    ز اشتياق تماشا چو كودكان بودم !

    به موج هاي رها شادباش مي گفتم !

    به ماسه ها، به صدف ها، حباب ها، كف ها،

    به ماهيان و به مرغابيان، چنان مجذوب،

    كه راست گفتي، بيرون ازين جهان بودم .


    نهيب زد دريا،

    اين همه در پيچ تاب آب مگرد !

    مرا در آينه آسمان تماشا كن !

    دري به روي خود از سوي آسمان واكن !

    دهان باز زمين در پي تو مي گردد !

    از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !

    آسماني باش !

    بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن !
    بعضی چیزها را "باید" بنویسم

    نه برای اینکه همه "بخونن" و بگن "عالیه"

    برای اینکه "خفه نشم"


    همین!!
    رفتنـــت ..


    نبودنت !


    نــ ـ ــآمردیــت ,


    نـﮧ اذیتـم کردُ نـﮧ حتـﮯ , ثآنیـه اﮮ , برآم سوآل شد !


    فقــــــط ..


    یـڪ بغض خفـه ام میکنــد ..


    چگونـﮧ نگآهــت کرد ؟؟


    ڪـﮧ مرآ تنهــآ گذآشتـﮯ ...
    زن جنــس عجـــیبــی اسـتـــــ !


    چــشمــ هــایــش را کــه مــی بنــدی ،


    دیــد دلــش بــیشتــر مــی شــود...


    دلــش را کــه مــی شــکنــی ،


    باران لــطـافتـــ از چــشمــ هــایش ســرازیــر...


    انــگار درسـتــــ شــده تــا...


    روی عـشـق را کــم کــند...
    لبخـند تــومعـجــزه ی شیــرینــی اسـتکه رویــای بهـشــت رادر دل ِآدمـ زنــده مــی کنــد…!
    اینجا می نویسم که به گمانم دیگر بازدیدی نخواهد داشت...
    می نویسم از این بغض دست ساز...
    از این پیشگیری زودتر از درمان
    از این دردی که نمی بینمش و هست...
    نیست و می سوزاندم...
    درگیرم می کند به ندیده و نشناخته ای که پنجره ام را به سویش گشوده می گذارم...
    من در ورودت را بستم...
    که بدانم و بدانی که تو زنده می مانی بی من ...
    و نمی میرم بی تو...
    و می دانم که نخواهی خواند این سطرهای به صف نشسته را...
    ولی راه ورودت را باز می گذارم...
    smart student
    گاهی مهم بود برایم که نامم را امضای نوشته هایم کنم...
    ولی
    گمانم بی نام تر از خودم بمانند بهتر است...
    ای کاش در مدرسه یادمان می آمد که حساب لحظه ها حسابی است جدا از عددو رقم . من این را به تجربه دریافتم . من را از بعد از تو فهمیدم . به چشمت قسم که ساعتهای با تو بودن آنقدر زود گذر بوده اند که برای من لحظه ای به حساب نمی آمد و لحظه های بی تو بودن هر کدامشان سالی است بر من . اما حالا که نیستی تا ساعتی را با تو بگذرانم دلم خوش است به لحظه هایی که درجانم حک کرده ای . لحظه هایی که ساعات پس از تو را در آنها می گذرانم . مثل لحظه اولین نگاه . راستی تو هم یادت هست ؟
    این شبها سر بر زانوی غم تو آرام می گیرم...
    به این ماه سیاه پوشی ات روسپیدم کن...
    ابر بارانی چشمهایم را در قدمت میبارم،
    کم مرا به بزرگی ات قبول کن!
    آاای آدم ها ...
    این ها که می نویسم ...
    یعنی ...
    چقدر زیاد دلم می خواهد ...
    کسی باشد ...
    بپرسد ... :
    " خــــــــــــوبی ... ؟ "
    هرشب به خودم قول میدهم ....
    که ....فراموشت کنم ....

    وقتی عکست را میبینم ...

    تـــــــــــو را که نه ...

    قـــــــــــــولم را فراموش میکنم
    من همانم که رطب میخورم و دیگری را منع میکنم...
    من با باران زندگی میکنم...
    من خودم ابر بارانی ام پر از بغض نشکفته...
    هی باران !

    دلت را خوش نکُن به ذوق مردم از باریدنت

    این جماعت زمانی تورا میخواهند که برایشان صرف داشته باشی

    وقتی دلشان تورا میخواهد که هوا گرم باشد

    زمین خُشک باشد


    همین که خیسشان کُنی ُ لباسشان کثیف شود

    همین که ناخواسته ضرر برسانی

    همین که برنامه هایشان را لغو کُنی

    تو را به فُحش خواهند کشید

    اما نگران نباش !

    تو تنها نیستی

    رفتارشان با مَن هم شبیه توست !
    دست تکان نمیدهم برای رفتن...
    ولی دلتنگ میشوم حتی با نرفتن...
    گیرم که باران هم آمد ...



    همه چیز را هم شست...



    هوا هم عالی شد ...



    فایده اش برای من چیست؟



    هوای دل من بی تو پس است
    اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
    این راه عشق پیچ وخمش فرق می کند


    اینجاگدا همیشه طلبکار می شود
    اینجا که آمدی کرمش فرق می کند


    شاعر شدم برای سرودن برایشان
    این خانواده، محتشمش فرق می کند



    "صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین"
    عیسای خانواده دمش فرق می کند



    از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
    معلوم می شود حرمش فرق می کند



    تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
    حتی سیاهی علمش فرق می کند



    با پای نیزه روی زمین راه میرود
    خورشید کاروان قدمش فرق می کند



    من از حسینُ منی پیغمبر خدا
    فهمیده ام حسین "همه اش" فرق می کند
    ممنون....

    وقتی میگی خدایا شکر اینقد بگو تا شیرینی شکر بیاد تو دهنت، و اونو قورت بده..... اینا حلاوت واقعیه...

    پاینده باشی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا