گاه آرزو میکنم ای کاش برای تو پرتو آفتابی باشم
تا دست هایت را گرم کند
اشک هایت را بخشکاند
و خنده را بر لبانات بازآرد...
پرتو خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند
روزت را غرقه نور کند
یخ پیرامونت را آب کند...!!!
فسرده در دل بهاری گرم، در محیطی یخ زده
کلماتی خالی از عشق، نوازشی سرد...
فسرده در دل تابستانی داغ، در تکراری غم انگیز
بی علاقه گی، دلسردی مرگ زا...
فسرده در دل پاییزی دلپذیر، در بی توجهی
نگاهی مشکوک، ناامیدی...
آب شده در دل زمستانی یخ زده
در دستی گرم، در نگاهی مهرآمیز
در حرارت نفسی داغ...