پیشم یه چیزی گفت، منم بعداً از دهنم در رفت و به یکی دیگه از هماتاقیام گفتم. اونم ماشاالله انقدر عاقله، همونو بازگو کرد. دوستمم برگشت بهم گفت، فلانی ازت انتظار نداشتم... فقط میتونم بگم مردم از شرمندگی...
2 ساعت پیش هم بقیه رو فرستادم بیرون و خواستم دلداریش بدم، نشستم براش خاطره تعریف کردن، خودم گریهام گرفت...
عمداً یه چیزای خصوصی از خودمو براش گفتم که شاید بهم اعتماد کنه و درد دل کنه باهام. اما انگار برای همیشه اعتمادشو بهم از دست داده...
این وسط فقط من شرمنده شدم و بس...