من درس خواندهام، عشق ورزیدهام، زندگی کردهام، حتی ایمان داشتهام
و امروز به حال هر گدایی افسوس میخورم که چرا جای او نیستم
به لباسهای مندرس، زخمها و دروغهای هر یک نگاه میکنمو پیش خود فکر میکنم:
شاید هرگز درس، عشق، زندگی، هرگز ایمان نداشتهای ،(چرا که میتوان همهی این کارها را کرد بی آنکه
هیچ کدام به سرانجام برسد.)شاید فقط بودهای،
چون دمِِ بریدهی مارمولکی که پیچ و تاب میخورد ...