shanli
پسندها
1,983

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره




  • ازقدیمی ترین عکسهای شیراز 1286 شمسی هفت تن و چهل تن و در انتها حافظیه
    سیلام شانلی خوبی؟
    سلامت باشی خانوم.:D
    کجایی؟؟؟
    اوضاع روبراه؟؟
    رنج یا موهبت

    آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید، روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:

    «توچگونه می توانی خدایی را که رنج و درد نصیبت می کند را دوست داشته باشی؟»

    آهنگر سر به زیر آورد و گفت:

    وقتی که می خواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهم را درون کوره آتش قرار می دهم، سپس آن را روی سندان گذاشته و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید، اگر به صورت دلخواه در آمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه، آنرا کنار می گذارم!!

    همین موضوع باعث شده که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا: مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار ...

    :gol:
    سلاااااااااااام به شانا جونم ...خوبی گلم ....جیگرم کجاییی؟؟



    شاخه ها خشک و برگ ها زردند
    مرغکان آشیان تهی کردند
    باد پاییز ره به باغ گشود
    شاخه ها باد را هماوردند
    آفتابی ز لای ساقه و برگ
    می فتد بر زمین که همدردند
    لانه ها لای شاخه ها تنها
    لا نه ها خسته اند و دلسرد ند
    کلک هایم چو شاخه های تهی
    باد ها را به غارت آوردند
    بچه ها با لباس بارانی
    در پی برگ های ولگرد ند
    بچه ها زیر شاخه های درخت
    تن پاییز را لگد کردند
    آسمان روی دوش شان ابری
    برگ ها زیر پای شان زردند
    دستها شان پیامبران امید
    که بهاران به لانه بر گردند


    آمدن فصل خزان پاییز مبارک :gol:
    تاپیک: مسابقه طراحی شماره 1 – طراحی یک فنجان خلاقانه
    سلام سلام خوشگله خودم ..چطوری شانا ؟؟مهندس ...کاربلت ...معمار ..اوستا...
    ارغوانو شور دادم رفت ...دیگه خیالت راحت ....
    چه خبرا از تو دخی ؟
    ها!
    نه!
    خو اون کلاهو بده بالا یه خرده ما هم ببینیمت :دی

    ها؟
    هیچی.
    نه!
    هیچی :دی
    صبر

    بزرگی را از بزرگترین بردباری پرسیدند:

    گفت: همنشینی با کسی که خُویش با تو سازگاری ندارد و دوری از او ممکن نیست.


    عفو و گذشت

    بزرگی را گفتند: فلانی از تو غیبت می نمود!

    او در جواب طبقی از رطب برایش فرستاد و گفت: شنیده ام که اعمال نیک خود را برای من فرستاده ای، خواستم کار تو را تلافی کرده باشم. از این رو این طبق خرما را تقدیم نمودم.

    :gol::gol::gol:
    ها!
    اره

    رنگی شدم :دی

    جدی؟
    چرا؟
    فقط یه نوع درگیری به ذهنم میرسه :D

    مثل همیشه.:D
    حکایت مرد رهگذر و ابلیس:

    مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود!

    ابلیس را دید که با انواع طناب ها به دوش در گذر است.

    کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس این طناب ها برای چیست؟

    ابلیس جواب داد: برای اسارت آدمیزاد !؟!

    طنابهای نازک برای اسارت افراد ضعیف النفس و سست ایمان، طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.

    سپس از کیسه ای طناب های پاره پاره شده ای را بیرون ریخت و گفت:

    اینها را هم انسان های با ایمانی که راضی به رضای خداوند بودند و اعتماد به نفس داشتند پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.

    مرد پرسید: طناب من کدام است؟

    ابلیس گفت اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را به یکدیگر گره بزنم؛ خطای تو را به حساب دیگران خواهم گذاشت ...

    مرد قبول کرد و مشغول شد.

    ابلیس خنده کنان گفت:

    عجب با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت!!!
    به! سیلام
    شانلی جقله :دی
    خوبی؟
    نیستی ؟
    گفتیم فارغ میشی دیگه همش اینجایی :دی

    اوضاع خوبه؟؟

    قابل شما رو نداره :D
    وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره… آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم…

    عید فطر مبارک (دیرادیر)
    آهنگ جدید وبسیار زیبای شادمهر عقیلی (حالم عوض میشه)

    :gol:
    اها به سلامتی
    چشمتون روشن :D
    هیچ..
    هنوز دست بهش نزدم ..
    اصلا نمیتونم بشینم سرش .. نمیدونم چه مرگمه !
    خوش به حالت دادی راحت شدی :-<
    اینطوری بیتره :دی کمتر تو چشم میام :-"

    منم هیچ :(
    خستم خیلی :(
    همه چی مزخرفه! کلا زندگی مزخرفه! نمیدونم چرا نمیمیرم راحت شم! :-"

    ته نمیای؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا