Shahab
پسندها
7,962

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من ك ورش نداشتم :|
    خودت كداتيش تو كيفم اووووووم....
    خخخخخ جزوه ات:D
    نخاشيش كنم داداشيم؟؟؟!!:)
    خخخخ ي نكاه بنداز ب جزوه هات:D
    ببين همش هس؟!! ي چيزي تو كوليم هست مال من ك نيس فك كنم مال توهه خخخخخ:)
    Salam bebakhshin vaghean vaghti Adam ezdevaj mikone kheili dargir mishe dige vaght Baray chizi nadare....enshalah ke ghesmatet beshe dadashii jonam
    اسمش را میگذاریم؛ دوست مجازی
    اما
    آنسو یک آدم حقیقی نشسته....
    خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند...
    وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
    وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش....
    نگرانش می شوم، دلتنگش می شوم...
    وقتی در صحبت هایم، به عنوان دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقی ست...
    هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم...
    من برایش سلامتی و شادی را آرزو دارم هرکجا که باشد.
    خودتی .. فش نده هاااااااااااا ... اون دفعه پروفت ... این دفعه نوبت خودته هااااا ..اهوم ... :razz::cool:
    بهونه نبود که .... سخاوت کوروش کبیر بود ... :D
    سلام شما دعوتیت به جشن تولد یه فرشته زمینی اجی سارا عزیز(Sara 23)
    منتظر حضور سبز شما هستیم(شنبه 23 آذرماه)
    #64
    مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.

    راننده بقیه پول را که برمی گرداند درحالیکه 20 سنت اضافه تر می دهد!
    می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

    آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...


    . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .

    پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!

    تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!
    آدم که غمگين می شود، خودش را جدا می کند از جمع،

    که مبادا آسيبی به خوشی های ديگران بزند . . .

    مورد فراموشی قرار می گيرد و تنها تر و تنها تر می شود
    ...
    آنچنان در تنهايی خود غرق می شود که ديگر با هيچ تلنگری بر نمی خيزد.

    و اين آغاز تلــــــــخ يکـــــــ پــايــان است . . .
    یهنی تو فک کردی که به این زودی از دستم خلاص میشی؟!:D

    شهاب در خواب بیند پنبه دانه:w02:

    من تا تو رو شوور ندم خودم نمیرم خونه ی بخت خیالت تخت:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا