self.f_t_m990
پسندها
6,162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واااااااااااااوووو
    های دیر الی ، آیم فاین ، تنکس ، اند هاو آر یو ؟[IMG]
    سلام نازی ، چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به اون خشنگی [IMG]
    تازه اومدم الی ...

    تو هم که بس نشستی اینجا ... با پسته موافقم [IMG][IMG]

    الی نظرت راجع به رنگ پروفمون چیه ؟[IMG][IMG]
    سلاااام ..نازی کمین کرده بودی؟؟[IMG]

    سلف راس میگه یه مدت هم عکس پسته بذار پروفت...نماد ِ ملی ِ شوورامونم هست[IMG][IMG]
    سلام بر برو بچ

    الی : آره خود برادر حامی اعتراف کرد ![IMG]
    فک کنم سایر حضار میترسن بیان جلو [IMG][IMG]

    سلف : میگم از اونجا که اینجا پروف دوم ماست ! من میخوام نظر بدم ! اون انارو از گوشه پروفم بردار [IMG][IMG][IMG]
    اوه..های مای دیِر فرند...هو آر یو؟؟ آر یو اوکی؟؟ [IMG]
    عه میخواستم بگم به خداها....بعد گفدم شاید غلد باشع...
    خودت بلغور کن بیتبیت
    سلام
    من تازه اومدم از بیرون ، میرم میام
    عه الی من اومدم از کلاس تو داری میری :d
    نازی [IMG]
    الی[IMG]
    نازی منم اول که لاگ این میکنم ، سریع میرم از توو بازدید کننده هام میام پروف سلف[IMG] منزل خودته ...تعارف نکن نازی[IMG]
    سلف :کودکی رو به این سمت می آید؟؟[IMG][IMG]

    پ.ن : من برم فهلنی ...کلاس زبانم دیر میشه..آخر شب دوباره میام پروفم :D
    نازی :جدی برادر حامی به خوندن هم اعتراف کرده؟[IMG][IMG]
    آبروریزی[IMG] تفریحگاه چی؟؟ خب نامردا حضار چرا وارد بحث نمیشن؟؟[IMG] نترسین حضار نمیخوریمتون[IMG][IMG]
    یک نفر باید از پشت درهای روشن بیاید
    گوش کن یک نفر می دود روی پلک حوادث
    کودکی رو به این سمت می آید...

    منظور 82ایه اس ؟[IMG][IMG]
    خیلی نامردین [IMG]
    چشم منو دور دیدین نشستین به غیبت ...[IMG][IMG]
    از حالا جاری بازیتون گل کرده [IMG][IMG]
    برادر فالگیر هم که اینجا بوده ! از پیام اولش معلومه نشسته خونده [IMG]
    دیروز برادر حامی میگه نشسته خونده کلی خندیده :|
    پروفت شده تفریحگاه ملت ... شعبه 2 تالار زنگ تفریح خخخخ[IMG]

    سلف ! کم کم دارم نسبت به پروفت حس مالکیت پیدا میکنم [IMG]
    شبنم ابتکار حیات
    روی خاشاک برق می زد
    یک نفر باید از این حضور شکیبا
    با سفر های تدریجی باغ چیزی بگوید
    یک نفر باید این حجم کم را بفهمد
    دست او را برای تپش های اطراف معنی کند
    قطره ای وقت
    روی این صورت بی مخاطب بپاشد
    یک نفر باید این نقطه محض را
    در مدار شعور عناصر بگرداند
    یک نفر باید از پشت درهای روشن بیاید
    گوش کن یک نفر می دود روی پلک حوادث
    کودکی رو به این سمت می آید...
    این تن، بی شب و روز
    پشت باغ سراشیب ارقام
    مثل اسطوره می خفت
    فکر من از شکاف تجرد به او دست می زد
    هوش من پشت چشمان او آب می شد
    روی پیشانی مطلق او
    وقت از دست می رفت
    پشت شمشاد ها کاغذ جمعه ها را
    انس اندازه ها پاره می کرد
    این حراج صداقت
    مثل یک شاخه تمر هندی
    در میان من و تلخی شنبه ها سایه می ریخت
    یا شبیه هجومی لطیف،
    قلعه ترس های مرا می گرفت
    دست او مثل یک امتداد فراغت
    در کنار تکالیف من محو می شد
    واقعیت کجا تازه تر بود؟
    من که مجذوب یک حجم بی درد بودم
    گاه در سینی فقر خانه
    میوه های فروزان الهام را دیده بودم
    در نزول زبان، خوشه های تکلم صدادارتر بود
    در فساد گل و گوشت
    نبض احساس من تند می شد
    از پریشانی اطلسی ها
    روی وجدان من جذبه می ریخت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا