sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سُكوتِ زِندِگـي ... يا .... زِندِگي ِ ساكِت!؟ گيج شُدم...
    این روزها دلگرمی میخواهم،و گرنه چیزی که زیاد است ، سرگرمیست........
    خیلی قشنگ بودن هردوتاشون مرسی
    ....


    در خوابــــ ِ من ،


    دستــ ديگري را نگيـــــــــر !!


    حرمتــ نگه دار لعنتـــ ــــــي ... !!
    ...
    شب خوش
    سلام وای ممنونم سارنگ جان از شعرهای زیبات ..از اینکه به یادم بودی.....
    تو به تمـــــاشاي نابودي من نشستـــه اي




    و کمــ مانده ، تخمه هم بشکنيـــــــــم!!


    تو نه دل ميسوزانــي


    نه چشم ميپوشـــــي!!


    تو تنها گناهتــ


    نديدن درديستــ


    که پشتــــ رضايتمندي من از تو ريــــــشه ميکند!!


    عشـــق و عاشــقي ما تا ثريـــــــــا کج و کوله رفتــ !!


    تا مــــــــــافوق ثريا هم که کج برود


    هيـــــــــــچ اميدي به معجزه نيستــــ !!


    معمار که تو باشــــــــي


    جـــــــز اين باشد


    عجيبــ استـــ ...!!
    سهم من از تو


    دلتنگيِ بي پايانيست


    که روزها ديوانه ام مي*کند


    شب ها شاعر !
    سلام
    ممنون
    شعر های شما هم خیلی قشنگند
    همشون از دکتر امین پوره؟؟
    او رفته است




    و همه چيز تمام شده است


    مثل يک مهماني که به آخر مي رســــد


    وتو به حال خود رها مي شوي


    چرا غمگيني ؟


    اين رسم زندگيست ...
    به خانه‌ام بیا


    اندکی از قلبم مانده


    ما که با هم این حرف‌ها را نداریم


    آتشش بزن


    تو به گرمای قلب من عادت کرده‌ای...
    ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ

    ﮐﻪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﻋﻼ‌ﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ

     

    ﺗﻮ ﺳﺒﺰ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮑﯿﺪﻡ

    ﮐﻪ ﺩﺍﻍ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺖ
    مانند شیشه شکستنـــــم آسان بـــود ...ولی دیگـــر به مــن دست نزن این بار زخمی ات خواهم کرد..
    خسته ام از تظاهر به ایستادگی
    از پنهان کردن زخم هایم
    زور که نیست
    دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
    با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است...
    اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
    میخواهم لج کنم
    با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا
    چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید
    و مثل هر روز باشی...
    خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی....
    میخواهم بکشم کنار
    از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی...
    دست تو/تو دست من بود
    دلتم با یکی دیگه
    تو خودت خبر نداری اما چشمات اینو میگه
    مدتی بود حس میکردم که دلت یه جا اسیره
    پشت پا زدی به بختت کی واست جز من میمیره
    تو میگی یه وقتو گاهی پیش میاد یه اشتباهی
    نه دیگخ دیگه نمیشه واسه تو نمونده راهی
    ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﺰ

    ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﻋﺎﺷﻘﯽ

    ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

    ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ

    ﺩﺭ ﺳﻮﮒ ﺭﻓﺘﻨﺖ.



    ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ،

    ﮐﻪ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﯼ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ

    ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻤﺖ،ﻧﺘﺮﺱ

    ﻓﻘﻂ ﺑﯿﺎ

    ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻡ

    ﮐﻤﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ

    ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ

     

    ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ...
    ميدوني سخت ترين كار دنيا چيه؟؟غريبه فرض كردن يه آشنا...:(
    تو رو...


    توی روزگاری دوست دارم...


    که...


    مدتهاست به عشق بی اعتقاد شدم.....!
    سلام ...تو خوبی دادشم؟
    متن های تو هم خیلی قشنگن البته
    هر روز ...خیلی خیلی زیباتر بود مرسی
    برين به مادرم بگين كه به سرش سياه ببنده(سياه بپوشه)
    يار قصد داره كه عاشقش رو با زلفش به دار بكشه
    يك حجله برام درس كنين ولي اگه ميخايين عكسمو بذارين تو حجله
    به نقاش بگين قلب منو شكسته بكشه
    من اومده بودم جان تازه بگيرم اما ميبيني كه دارم ميميرم
    عشق چه قدرتي داره كه آدمو از كجا به كجا ميكشونه
    زيباي من منو بكش ديگه خسته شدم.اين قلب من هم ديگه
    طاقت نداره از روي زخم زخم ديگه اي بخوره
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا