علامه حلی در كودكی نزد دایی خود به درس و بحث مشغول بود اما گاهی به سرشت كودكانه ی خود از درس خواندن خسته می شد
و از نزد دایی خود فرار می كرد . دایی هم دنبال او می دوید ، و چون سریع تر از علامه می دوید ،به او می رسید ،اما همین كه
می خواست او را بگیرد علامه حلی یكی از آیه های سجده دار قرآن را می خواند و دایی مجبور می شد به سجده برود
به این ترتیب علامه حلی فرار می كرد.