sanijoon
پسندها
10,250

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسی آقا سانی . انشالله شما هم شاد باشید . راستی من دیشب فک کردم شما از تساوی خوشحال نشدید ولی یه پست دیدم که گویا خوشحال بودید . تبریک میگم. ایشالله چلسی قهرمان شه : ) تا شما خوشحال شید : )
    هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود / هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

    از دماغ من سرگشته خیال دهنت / به جفای فلک و غصه دوران نرود

    در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند / تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

    هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است / برود از دل من وز دل من آن نرود

    آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت / که اگر سر برود از دل و از جان نرود

    گر رود از پی خوبان دل من معذور است / درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

    هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان / دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
    مرسی، منم خوبم!:smile:
    شما لطف دارید! خوشحالم خوشتون اومده!:)
    سلام، خوبین شما؟:)
    خواهش میکنم، به پای عکسای شما که نمیرسه!متقابلا تشکر میکنم!
    : )

    عکساتون خیلی خاصه : )

    دوباره از من تعریف کردید، من خوشحالو خندان شدم. مرسی آقا سانی : )
    سلام آقا سانی. خواهش میکنم. ناقابله : )

    شما این عکسایه زیباتونو از کجا پیدا میکنید؟ قابل لو دادن هست؟
    سوره حدید آیه مبارکه 4 :




    تاپیک: [ آیــــــه گـــــــرافـی ]
    من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام!

    این گل سرخ من است!

    دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق!

    که بری خانه ی دشمن!

    که فشانی بر دوست!

    در دل مردم عالم،به خدا،

    نور خواهد پاشید،

    روح خواهد بخشید.

    تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو!

    این دلاویز ترین شعر جهان را ، همه وقت!

    نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو!

    ((دوستم داری ))؟ را از من بسیار

    بپرس!

    ((دوستت دارم)) را با من بسیار

    بگو!
    (1)

    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

    همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

    شدم آن عاشق دیوانه که بودم



    در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

    باغ صد خاطره خندید

    عطر صد خاطره پیچید



    یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

    پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

    تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

    من همه محو تماشای نگاهت

    آسمان صاف و شب آرام

    بخت خندان و زمان رام

    خوشه ی ماه فرو ریخته در آب

    شاخه ها دست برآورده به مهتاب

    شب و صحرا و گل و سنگ

    همه دل داده به آواز شباهنگ

    یادم آمد تو به من گفتی:

    از این عشق حذر کن

    لحظه ای چند بر این آب نظر کن

    آب،آیینه ی عشق گذران است
    (2)

    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

    باش فردا،که دلت با دگران است

    تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن

    با تو گفتم:

    حذر از عشق؟

    ندانم

    سفر از پیش تو؟

    هرگز نتوانم

    روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

    چون کبوتر لب بام تو نشستم

    تو به من سنگ زدی ، من نرمیدم،نگسستم

    باز گفنم که: تو صیادی و من آهوی دشتم

    تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

    حذر از عشق ندانم

    سفر از پیش تو هرگز نتوانم،نتوانم..



    اشکی از شاخه فرو ریخت

    مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت

    اشک در چشم تو لرزید

    ماه بر عشق تو خندید



    یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

    پای در دامن اندوه کشیدم

    نگسستم ، نرمیدم



    رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم

    نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

    نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...
    فک نکنم بدونن دوستای من بیشتر موادو عمران و پلیمری و...هستن
    اون دفعه هم یه کنترلی تو سالن مطالعه پیشم بود:(
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا