بین یک مشت شغال و وولف است
دشمن از صید خودش مشعوف است
فقط انگشتر او گم نشده
چند عضو بدنش محذوف است
حجم گودال پر از خون شده است
ظرف کوچکتر از این مضروف است
سر هستی چرا پس این قدر
روضه های بدنش مشعوف است
ترسم این گرگ تو را ذجر دهد
شمر خنجر زدنش معروف است
بر شهیدان کفن اینجا جرم است
روسری داشتنش موقوف است
روی یک نیزه نشسته هستو هنوز
چشم ها نزد حرم معجوف است