هنوز در سفرم
خیال می کنم در آبهای جهان قایقیست و من مسافر قایق
هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به سر انگشت های نرم فراقت گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن؟
سهراب