REZA.KHOSHROO147
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
    نگران دلتنگی هایم نباش

    اینجا اگر سیل هم بیاید هیچ سکوتی شکسته نمی شود

    و هیچ بغضی،در فریاد نمی ترکد

    اینجا به ظاهر آرام است و هیچ تلاطمی رودخانه را به هم نمی ریزد

    و هیچ صدایی گوش را نمی آزارد

    پس

    بیا و کنارم بنشین بی آنکه نگران دلتنگی هایم باشی
    کابوس است
    آنروز که تو از کنارم بروی
    در عصری پر از غم
    در روزی تعطیل
    کرکره قلبم را پایین میکشم
    نبضم آرام می میرد
    آغوشم در التماس تن تو
    تنها خیال تو
    و صدای نفس هایت در جوارگوشم
    به یادگار می ماند
    نرو
    بیا و برای همیشه بمان
    بیا تا دوباره نبض خاطراتمان بزند
    بیا من در سرزمین سرد خویش
    محتاج دستان گرمی هستم
    هیچکس چشمان زیبای خر را ندید فقط همه به گوش درازش خندیدند!!;)
    "مسافرین محترم لطفن از لبه ی سککوها فاصله بگیرید."
    آدما فقد نیگا می کنن
    با چشای یخزده
    آدما به هم نیگا می کنن
    و به پاهاشون
    روی لبه ی سککو
    و مرد پشت بلندگو سرشو میگیره لای دستاش
    واسه غریبی خودش های های گریه می کنه

    این تصویر زنده ی نسل ماست.
    تازگی ها یه بچه شیطون ناقلائی هم بود بچه قورباغه ها رو انداخت تو یه آکواریوم شیشه دار. بعد اینا دگردیسی خودشون رو با چشم می دیدند. می دیدن دمشون داره آب میشه دست و پا درمیارن. می دیدن بچگیشون داره ناپدید میشه . وقتی تو طبیعت رهاشون کرد بچه ها. یه نژاد قورباغه ازینا اومد به اسم قورباغه غصه خور. از نظر فیزیکی مثل بقیه قورباغه ها هستند ولی اینا بلند قور قور نمی کنند قور قورشون شبیه یه آه می مونه. تو چشاشون هم یه غمی هست از بزرگسالی .
    تو چه گفتی سهراب؟
    قایقی خواهم ساخت ...
    با کدوم عمر دراز؟
    نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
    با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
    سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
    پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
    بیخیال قایق ....
    یا که میگفتی ....
    تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
    این سخن یعنی چه؟
    با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد
    ورنه این شعرو سخن
    یک خیال پوچ است
    پس اگر میگفتی ...
    تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
    جمله زیباتر میشد
    تو ببخشم سهراب ...
    که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم
    بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا
    بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم
    زندگی رویا نیست
    زندگی پردرد است
    زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!
    شایدها , اما ها , اگرها , ایکاشها , خدایا گفتن ها , تمام حسرتهایی که تو دلمونه مثل یه قده چرکین یه روز میترکه . اونروز دیگه خیلی دیر بیاین از همین الان تصمیم بگیریم حسرت عمر رفته رو نخوریم.......

    سوز شدید سرما پیچیده توی سرم
    دستام حسی نداره , پاهام پر ورم

    هرجایی از تن من چروکی از جداییست
    خدا به دادم برس کجاست این همه کرم

    فریاد شکست تو گلو , اشک یخ بست تو چشم
    شاید محظ دعا شبی برم به حرم

    خرمن زلفای تو دیگه نازی نداره
    کاشکی میدونستی باز , فکر توئه تو سرم.............
    لمسِ تن تو شهوت است و گناه حتی اگر خدا عقدمان را ببندد داغیِ لبت ، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد... فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس خاتون من حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ، یک بوسه یک نگاه حتی ـ حرامم باد اگر تو عاشق من نباشی..
    یادت باشه که : کسي که نشسته است هميشه خسته نيست, شايدجايي براي رفتن نداشته باشد!
    سلام.خوبی؟ یه تاپیک زدم تو تالار عکس
    اسمش از خودمون
    امیدوارم خوشت بیاد
    نظرتم برام بگو...مرسی
    قند و پند ...فقط بیا و بخند:w15:
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/406090-قند-و-پند-فقط-بیا-و-بخند?p=5582549#post5582549
    همیشه فاصله ی تابش خود را بر دیگران تنظیم کن ...

    خداوند خورشید را در جایی نهاده که گرم کند ولی نسوزاند
    عزیزان
    حالا که فصل برگزیزان
    زیر قدم‌هات خش خش می‌کند
    بگذار چیزی بدیهی برایت بگویم
    هر برگ زردی که فرو می‌افتد
    یعنی باز برگ سبزی خواهد رویید
    و هر برهنه‌ای
    لباسی نو خواهد پوشید
    و غروب‌های پاییز
    جان می‌دهد برای قدم زدن
    تا زیبایی پاییز چنان زیر قدم‌هات خرد شود
    که برفی سفید و خرسند باریدن بگیرد
    و هم بیشتر بشود خندید.
    زبان عاقل درقلب اوست وقلب احمق در زبانش.
    زخمی که دوست وارد کرده است،بهبود نمی یابد.
    زمین مالک افراد است نه افراد مالک زمین.
    سخاوت،بخشیدن پیش از تقاضاست.
    سنگین ترین بار در سفر کیف خالی است.
    سکوت گاهی بهترین پاسخ است.
    مرگ تمام نفرتها را دفن می کند.
    قاصدک غم دارم،
    غم آوارگي و دربدري،
    غم تنهايي و خونين جگري
    قاصدک واي به من همه از خويش مرا مي رانند،
    همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند
    مادر من غم هاست،مهد و گهواره ي من ماتم هاست،
    قاصدک دريابم!
    روح من عصيان زده و طوفانيست،
    آسمان نگهم بارانيست
    قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگيني عالم دارم،
    غم من صحراهاست،افق تيره او ناپيداست
    قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي
    و به تنهايي خود در هوس عيسايي،
    و به عيسايي خود منتظر معجزه اي _غوغايي
    قاصدک حال گريزش دارم،
    مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست،
    پستي و مستي و بد مستي نيست
    مي گريزم به جهاني که مرا ناپيداست
    شايد آن نيز فقط يک روياست
    همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها وقتی رخ می دهند که در حال بالا رفتن از کوه هستند
    هميشه حرفي را بزن که بتواني بنويسي، چيزي را بنويس که بتواني امضايش کني وچيزي را امضا کن که بتواني پايش بايستي.
    می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
    می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
    می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
    خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
    می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
    نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی
    می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
    بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
    می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
    آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
    می رسد روزی ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا