Relampago
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
چرا همون چیزى که تو شامپو بچه میریزن که چششون نسوزه تو شامپوهاى ما نمیریزن؟ هان؟ چشم ما چشم نیست؟ ما ادم نیستیم؟؟؟؟؟ تاکى انقدر ظلمو باید تحمل کنیم؟ [IMG]
رفتم شیرینی بخرم به شیرینی فروشه میگم این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟ یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لا هر کدوم ناپلئونه؟
تا حالا اینقد قانع نشده بودم تو زندگیم: |
واقعا قشنگه خعلی....
ممنون
دوست دختر خانمان سوزه حتی یدونش
هر کس یک جور زندگی کردن رو دوست داره
من دوست دارم تو اتاقم تنها باشم، با کبریتم سیگار روشن کنم و دودش رو تماشا کنم…
نه ناراحتم
نه افسرده
فقط چیزه جذابی اون بیرون وجود نداره, همین…
نگران نباش تموم میشه ایشالله به خوشی، بعدشم یه کار خوب میگیری
بخـنــد
هــرچـنــد
غـمـگینــی
بـبخــش
هــرچـنـد
مـسکینـــی
فـرامـوش کــن
هــرچـنــد
دلــگیــــری
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد
ببخــش
و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ...
آســـان نــیســت
درست تموم شد همکارم؟؟؟؟
حرفه من بیشتر واقعیته.....
نه بیکارم ، فوق دارم ولی بیکارم
شاید اگر بیشتر دوستم داشتی ،
عاشقانه هایم
کمی می خندید ..!!
خدا تو دل و روحت هست، روح تو از دم خداست میشنوه چه بخوای چه نخای
من فقط دارم پزشو میدم
تجــــسم کن !
تجــــسم کن !
کنارت باشد ،
شب قبل از خواب
نگاهش کني
تا مطمئن شوي که هست
که مي ماند
صبح که بيدار شوي هم
هنوز هست
بهشت همين است ديگر مگر نه ؟
نگو این حرفو خدا قهرش میگیره ، تا وقتی خدا را داریم همه چی داریم
چرا که نه؟؟!! پزشم بده من اقتصاد کشاورزی خوندم
نمي خواستم کسي را دوست داشته باشم
بيهوده ديوانه اش شوم
و دلم بشکند ...
اما تو ؛
تو را نميدانم
نميدانم چگونه آمدي
اما آمدي
دلم را به تسخيرت در آوردي
و مرا ديوانه ات کردي
چه مهربانانه لبخندي بر لبانم گذاشتي
و با خنده هايت مرا به پرواز در آوردي
و اين را ميدانم
تو را از ته دل دوست ميدارم ..
مرسی ممنونم
بله بله درسته البته که آرشیتکت هستین
پس بالاخره متوجه شدم معماری خوندی معرفیت خالیه
دلم گرفته ...
اینگونه ست حالِ من !
هیچ مپُرس
[IMG]
ای بابا توکلت به خدا باشه درست میشه ، میگم 100 سال اول زندگی سخته صد سال دوم راحتیم همش میخابیم
آره اگه بزارن این آدما روحیه را حفظ کنم
پروفت خیلی قشنگه -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
خو بگیر ولی من نامحرمماا
