phalagh
پسندها
4,509

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را
    میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
    که محتاج دعایم من.
    غروب بود
    آفتابگردان به دنبال خورشيد مي گشت
    ناگهان ستاره اي چشمک زد
    آفتابگردان با اخم سرش را به زير انداخت...
    گل ها هرگز خيانت نمي كنند
    سلام فلقی
    کجایی؟
    چرا نیستی دیگه؟
    چرا یادی از من نمیکنی؟
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    گفتی "قناری" ... دلم گرفت که گرفت که گرفت . . .
    نمیدونم چی بگم...

    نمیدونی چقدر خوشحالم کردی با نوشتن اون متن ....

    و البته همینجا من بهت یه معذرت خواهی بدهکارم ... چون از همون اول در مورد شخضیتت اشتباه برداشت کردم و رفتارم اشتباه بوده.
    زمان بر باغبان خون گریه می‏کرد
    زمین هم بی‏امان خون گریه می‏کرد
    و وقتی اسب او بی‏صاحب آمد
    تمام آسمان خون گریه می‏کرد

    الا یا اهل العالم قتل الحسین بکربلا عطشانا

    عاشورا تسلیت
    سلام فلق خانم،
    یه خواهش داشتم.اگه ممکنه بذارید حسینیه جزو تاپیک های مهم باقی بمونه.آخه حسینیه رو که جمع نمی کنن،اون هیئته که هر سال علمش می کنن و جمعش می کنن تا سال بعد!
    ببخشید ها، قصد فضولی توی امور مهم و کلان مدیریتی رو ندارم!
    السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين
    و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين

    با اون قلباي پاكتون من و بقيه ي رو فراموش نكنيد . . .

    ميون اشكايي كه براي مظلوميت سيدالشهدا مي ريزيد ما رو فراموش نكنيد . . .

    از همگي التماس دعا دارم
    خاك، خونْ آغشته لبْ تشنگان كربلاست
    آخر اي چشم بلابين ! جوي خونبارت، كجاست ؟
    جز به چشم و چهره، مسپَر خاك اين ره كآن همه
    نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفي ست
    اي دل بي صبر من ! آرام گير اينجا، دمي
    كاندرين جا منزل آرامِ جان مرتضي ست





    أین الطالب بدم المقتول بکربلا


    التماس دعا
    نگاه علقمه بیتاب اما...
    علی اصغر، رقیه، خواب، اما...
    عمو بیدار بود و با خودش گفت
    تلافی میکنم ای آب، اما...
    تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت
    التماس دعا
    سلام فلق
    خوبی
    چند وقتیه نیستی
    اتفاقی افتاده
    راستی
    معرفی یاران امام حسین تموم شد
    اگه امکانش هست قفلش کن
    سلام
    اولا توی این شب ها من رو هم دعا کنید. ثانیا مثل اینکه مریض بودید. خدا بد نداده که؟ ان شاءالله خوب بشید.
    سلام فلق عزیز خوبی
    یه سوال داشتم
    تو تاپیک معرفی یاران حسین بن علی به نظرت
    اسم حضرت قاسم و علی اکبر و علی اصغر و حضرت عباس رو بیارم یا نه
    سلام فلق عزیز خوبی
    یه سوال داشتم
    تو تاپیک معرفی یاران حسین بن علی به نظرت
    اسم حضرت قاسم و علی اکبر و علی اصغر و حضرت عباس رو بیارم یا نه
    البته که ترس داره!!الکی نگو!!خودم تا حالا زدم میدونم درد داره!!
    انشالا هر دوتامون خوب بشیم![IMG]
    الهی بگردم!!رفتی دکتر؟؟
    منم عمه م از مکه اومده بود رفتیم دیدنش دیگه افتادیم من و مامانم!!!مامانم رفت دکتر من نرفتم!!ولی مامان میگه خییل ها اومدن دکتر!!حتما هم باید زود بری!چون خودش خوب نمی شه میزنه به ریه ها و چشم و.. چرک می کنه چه جور!!من که خیلی می ترسم ولی احتمالا فردا میرم با مامان!!انقده از آمپول می ترسم فلق جونی!![IMG] [IMG] [IMG]
    [IMG]
    خوش به حالت تموم شد؟؟من که تازه بعد از 3-4 روز فردا میرم ببینم چمه!!مامانم شونصد سرم دکتر بش داده!!خدا به من رحم کنه!!
    چرا سه روز پیش؟چرا انقدر دیر به دیر میای فلق خانومی؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا