pejman.pna
پسندها
2,953

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حالا هی چاخان کن...نمیتونی ماله بکشی که رو کارات ناعادل....دستت رو شده...در ضمت عمه من بود دفعه پیش بهت خبر داد داره میره...نمیتونستم بهت نگم؟واقعا که....شکلک قهر شدید
    هیچ وقت هم اینجوری نبوده...بابای بد....مگه چند بار رفتیم اصلا
    تازه اون موقع که پیچوندیمت شاهپرک هم بود...
    نامرد ناعادل


    اوکی همسایه....هوپ تو سی یو
    الکی نگو....چاخان...مگه چند بار پیش اومده اصلا؟خوبه بار اوله دارم تعریف میکنم...نه خبر تو فرق میذاری ...ناعادل....

    نه من 4راه تلفنخونه م خود خیابون ایت....نزدیکه به هر حال...ندیدمت تا حالا...
    کی گفته طرفداری تو نکردم؟
    ای بی مرام باز داری فرق میذاری بین من و اون....اصلا تو از اولشم اونو بیشتر از من دوست داشتی....گریه

    چه جالب خوبی بچه محل؟
    سلام رفیق جون .... خوبی؟
    اگه بهت بگم کیا تحویل نمیگیرن چیکارشون میکنی ؟؟؟
    اره خب منم نگفتم حرف بد میزدیم که ...یه کوچول سوژه بودی فقز(شکلک تخس)

    ای بابا نه جدی نارمک میشینین؟
    ای جانم.....همینو میگفتیم بابایی میگفتیم پژی همانند خوراک و آب به مدیریت وابسته ست برای ادامه حیات!!!
    وا کجا پیچوندیمت؟!:دی
    اخی باباجون در این زمینه که اصلا به پای بابامون که نمیرسیم....نبودی ببینی اون دفعه چه سوژه ای شده بودی که :دی
    قربونت برم باابایی منم خیلی خیلی تنگیده بود دلم....بابا ولش کن کارو برو زن بگیر برو ماه عسل...بذار ما هم یکم تفریح کنیم....سوت....(شوخی)

    حالا جدی جدی قضیه چی هست؟جون من؟من نبودم چه کردی؟
    مرسی بابایی قربونت برم....
    اینقدر خودتو خسته نکن(شکلک بغض)ما راضی نیستیم به این همه خستگیات(بازم همون شکلک!)
    راستی بعضیا زیادی سر میزنن به پیجت ها....شطرنج باز ی میکنید با هم؟؟؟!!!!
    ببخشین زیاد حرف زدم دیگه
    در مورد سنت منظورم این بود که حرفات نشون میده از روی بی تجربگی نیست واسه همین زا مهران پرسیدم تو چند سالت هست وقتی بهم گفت فهمیدم که واسه همینه که از رو احساس حرف نمیزنی
    نمیدونم منظورمو متوجه شدی یا نه
    چرا دعوا میکنی؟:cry:

    ببین تو این مدت با خیلی ها حرف زدم دیگه تا پیام یکی رو ببینم میفهمم که این نظرش در مورد رفتن چه جوریه
    چند تا از حرفایی که زده بودی هم به امید هم تاپیک موسسه هم تاپیک مهران همشون نظرتو در مورد موندن یا رفتن نشون میداد
    شاید بتونم بگم از کسایی هستی که رفتن رو آخرین راه حل میدونن نه اولینش
    بعدشم از مهران پرسیدم تو چند سالت هست اینم شد دلیل آخر
    واسه اینه که گفتم مطمئنم حالا دیگه درست یا غلط نمیدونم


    دیگه چیزی ندارم بگما:redface:
    من که همه جوره پایه ام

    ببین چه کردم پژی
    بیا اینجا دست تنهام نذار
    میخوام یه منبع اطلاعاتی کامل ازش درست کنم
    عجبا :D خوب شاید دلیلم خصوصی باشه :D
    از روی حرف زدنات فهمیدم :redface:
    نویسنده ش همون افلاطونه

    چرا نمی طلبه؟ من شدیداً محتاجم
    اما من از این اخلاقا دارم
    مرتیکه ی فلان فلان شده ، ..... (بوووووووووووووق) خورده که چنین غلطی کرده

    من که خودم اونجا نرفتم تاحالا ، مریم رفته بوده گرفته بوده و به من هم داده بوده ، (قافیه رو حال کردی؟)

    توی اون کتابفروشی دونفر هستن ، یه پیرمرد و یه جوون
    برو به اون جوونه بگو که چه کتابی می خوای ، قیمتش رو بهت می گه 12 تومن ، اما تو بگوو "چند روز پیش رفیقم با خانومش اومدن و 7500 بهشون دادی" ، تو هم همون 7500 بگیر ، بعدش هم اندازه ی این کتابه بزرگتر از اون قبلیاست ، تقریباً 2 برابر
    من تا کجا اومدم؟؟؟؟؟؟

    راستی قضیه ی اون امامزاده چی شد؟
    سلام داداشی خوبی
    این اراجیف رو بیخیال
    پژی همین امروز اون کتاب لعنتی رو بنداز کنار
    برو از همونی گفتم بگیر
    اون کتاب قبلی رو هم بیار تا من برم یارو رو نصفش کنم و پولشو پس بگیرم
    من دیروز فقط یه صفحه از اون کتاب جدیده رو خوندم ، اما زندگیمو زیر و رو کرد

    بذار برم صبحانه بخورم
    بقیه شو بعداً میگم
    سلاااام عمو جونم....!!!
    میسی خوبم...
    خوشحالم که برگشتی
    دلم تنگ شده بود برات:gol:
    اره بابایی گل چیه؟بگو دسته گل :دی
    تو کجایی معلوم هست؟
    دلم واست یه ارزن شده بود(گریه و زاری)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا