pari khano0m
پسندها
2,058

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من؟؟
    اصلا بهم مياد ناراحت باشم؟؟
    نه آبجيه گلم ناراحت برا چي....راحت باش شوخي ميكنم
    تو بتوني منو ناراحت كني جايزه داري پيشه من...:دي
    چه ميدونم والا....تو خوشحالي ازينكه فهميدي اسممو....:دي
    كپلو؟؟....هر چي دوس داري صدام كن
    منم ميشه روزي كه سر حال باشم يه چيزي بارت كنم....:دي
    بله معلومه از سليقتون....بعده 2 ساعت معلوم نيست از كي پرسيدي اينم گفتي
    و الا زبون نداشتم كه اس شده بودم...:دي
    پس چي....اسمه دختر ميخاي بذاري؟؟
    اصلا تو اينكاره نيستي...شيطونه ميگه اسمتو بگو راحت شو...:دي
    چي چي را شبيهه اسكندره بابا....يه چيز ديگه بگو
    به اواتارمم توجه نكن.....:دي
    با توجه به اواتارم اسي صدام ميكني؟
    اواتارم چه ربطي به اسي داره؟؟
    سليقت بد نيست....عكسه پروفت كه خوبه
    خوشحال ميشم با سليقه خودت صدام كني...:دي
    اهان اونجوري شده پس.....پس كار داري حالا حالاها;)
    خوبه ديگه...همه اسمتونو ميدونن....معافين از معرفيه خودتون

    كيان؟؟
    بهم مياد آخه....كيان يكي ديگست
    يادت نيست؟؟
    خوبه....خدا را شكر....:)

    من اسمه اشخاص يادم ميمونه اما درس ميخونم ميپره از مغرم....به نظرت مشكلمون يكيه؟؟
    خواهش میکنم
    دارم میرم بیرون
    بعد اگر حوصله داشتی مزاحمت میشم
    موفق باشی
    بای بای فعلا
    ممنون پریسا خانوم
    منم آواتارتو دوست دارم
    فکر کنم شبیه شخصیت خودت باشه
    شیرین، شیطون، بانمک
    سلام پریسا خانوم .. خوبی؟ .. یادم رفت دیروز تشکر کنم برای دوستی .. امیدوارم دوست خوبی برات باشم .. راستی به آواتارت هم رأی دادم:gol:
    ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﺴﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

     

    ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ

    ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ِ ﺳﻔﺮ ﺑﺴﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

     

    ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺮﯾﺪﻩ ، ﺗﻮ ﭘﺎ ﻫﻢ ﺑﺒﺮّﯼ ﺍﺵ

    ﭼﻮﻥ ﻃﻔﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

     

    ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﻩ ِ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ

    ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺴﯿﺮ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

     
    ﺣﯿﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﻟﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﺷﺎﺧﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
    ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ﭘﯿﺸﺘﺮﻫﺎ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺯﻭﺩ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻧﺪ
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺗﻢ ﺭﻭﺯﯼ، ﺑﻪ ﭘﺸﯿﺰﯼ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﮐﺮﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻦ ﺧﺸﮑﻢ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﻟﻮﻟﻨﺪ
    ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ، ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﺋﯽ ﺟﻮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﺧﺸﮑﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﻭﻧﺪ
    ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﺭﮒ ﺑﻪ ﺭﮒ ﺧﻮﻥ ﻣﮑﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﺎﺯ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ
    ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺋﯽ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﻣﺤﻮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺭﺩ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺠﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ
    ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﺸﻮﻧﺪ، ﺳﻤﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

    ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ

    ﻭﺍﯼ ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
    ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯽ ، ﮐﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
    ﺑﺎﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ، ﭘﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ

    ﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﭘﺲ
    ﭘﻞ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﻦ ِ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ

    ﻫﻢ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺍ ﺧﺸﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
    ﻫﻢ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ

    ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ
    ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ

    ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﻗﺎﺻﺪﮎ ﺧﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻧﺪ
    ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯼ ﺳﻔﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ

    ﺣﺎﻻ‌ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺯﻩ ﮔﻮ
    ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ِ ﺣﺮﻑ ِ ﻣُﻔﺖ ، ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا