با خودم گفتم :بايد يک بار به خاطر همه چيز گريه کرد ,آن قدر که اشکها خشک شوند ,بايد اين تن اندوهگين را چلاند و بعد دفتر زندگى را ورق زد,و به چيز ديگرى فکر کرد, بايد پاها را حرکت داد و همه چيز را از نو شروع کرد,ديگران هم صد بار گفته اند,به چيز ديگرى فکر کن.حق ندارى خودت را وا نهى.تکانى به خودت بده.
بله ,مى دانم.خوب مى دانم.اما,مرا بفهميد:نمى توانم.
از کتاب من او را دوست داشتم
آنا گاوالدا