صیح اول صبحی نشستم تو تاکسی ، بد عنق...
یه دختری با کلی افاده تا اومد بشینه بغل دستم ،
یهو با صدای بلند باد در کرد !
خیلی خودمو کنترل کردم ، باور کنیـــن خیلی .
ولی یهو پوکیدم از خنده ، چشام شده پرِ اشک...
برگشته میگه : خنده داره ؟!!
منم گفتم : پـَـَـ نه... این اشکِ شوقه تو چشام ...!