چشمهایم را میبندم
اما دوباره خواب از سرم پریده نمیدانم چه کنم
گاهی دل تنگ روز باران میشوم
میخواهم زیر باران به ارامش برسم
اما کسی نمیداند
وقتی زیر سیل باران قدم میزنی بدون چتر
همه فکر میکنند دیوانه ای
در حالی که تنها کمی میخواهی به دور از چشمی
به سادگی اشک بریزی و باران با تو همراهی کند