هنوزم مهربانم دوستت دارم
نمیدانی
چراغ عشق تو سوزان
و مِهرت مُهر بر قلبم
پریشانم
نمی دانی
از این شبهای ماتم پیشه پردردم
درون کومه شبگردم
و حالم خیس از آه است
نگاهم غرق در ماه است
نفس بیهوده می میرد
دلم باز انتظاری مرده می خواهد
سراغ از عشق می گیرد
نمی دانی
هوای گریه هم خوابم
بهاران است ، بی تابم
و باز از هر کناری بوی تلخ درد می آید
مشامم خسته از آهنگ تکرار نفسهای غم آلودم
طنین ناله های دل
مرا هر لحظه می کاهد
نمی دانی
دلم تنگ است همچون تار گیسوی پریشانت
و احساسم ملالت بار
و امیدم به زنجیر است در تاریکی شبهای بی فردا
نمی دانی
از این دلواپسی ها در هراسم سخت
در خود بی حواسم از غروب بخت
و محزونم ولی انگار باز انگار
هنوزم مهربانم دوستت دارم
هنوزم دوستت دارم
نمی دانی