naser.66
پسندها
534

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام هم شهری
    خوبی؟؟؟؟ پس باید خیلی بلد باشی چون من رشته ام پینگ پنگه
    از در خواست دوستی هم ممنون شب بخیر
    دست درد نكنه......از بابت همين يه دونش
    از كدوم سايت در مياري؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پروردگارا:
    من در اثبات خلیفه الهی خویش
    گذشتم ازتمام کسانی که بر آنها صاحب حقم...
    آنها که باید دستم را بفشارند سیلی می زنند...(دکتر شریعتی)
    خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :
    “نه اینجا نیست اینا کارشناسی ارشدن
    خر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه!
    خر کیف یعنی اینکه یه لپ تاپ می گیری دستت اما ۲ قرون سواد نداری بهت بگن آقای مهندس
    خر کیف یعنی کسب بالاترین نمره میان ترم فقط از راه تقلب و امدادهای غیبی
    خر کیف یعنی بابات قبض موبایلت رو پرداخت کنه و اصلا نپرسه که چرا اینقدر رقمش نجومی شده
    خر کیف یعنی استادت بگه نگران نباش نمی افتی
    خر کیف یعنی با دوستات بری تریا دوست اصفهانیت حساب کنه
    خر کیف یعنی تو دانشگاه همراه دوستت داری میری ولی پسر همکلاسیت فقط به تو سلام میکنه
    خر کیف یعنی یه جا با یه نفر هم صحبت بشی و رمانتیک بگه:از قیافه تون معلومه که دانشجویین
    خر کیف یعنی مهمونی باشی و یکی از خانومای باکلاس و کار درست فامیل صدات کنه: خوشگل خانوم
    خر کیف یعنی هیچی نخونده باشی و همه رو از رو دست بغلیت بنویسی بعد نمره ت از اون بیشتر شه
    خر کیف یعنی استاد یک سوال قلمبه بپرسه هیچکش جز تو نتونه جواب بده
    باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
    خانه ام کو خانه ات کو ؟
    آن دل دیوانه ات کو ؟
    روزهای کودکی کو ؟
    فصل خوب سادگی کو ؟
    یادت آید روز باران ؟
    گردش آن روز دیرین ؟
    پس چ شد دیگر کجا رفت ؟
    خاطرات خوب و رنگین ؟
    در پس آن کوی بن بست
    در دل تو آرزو هست ؟
    کودک خوشحال دیروز
    غرق در غم های امروز
    یاد باران رفته از یاد
    آرزوها رفته بر باد
    باز باران باز باران
    میخورد بر بام خانه
    بی ترانه بی بهانه
    شایدم گم کرده خانه
    ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﺎﻫﻮ

    ﺩﻟﻢ ﮐﻮﯾﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ

    ﺁﻏﻮﺵ ِ ﺳﺮﺩ ِ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺁﺗﺸﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ.

    ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻢ ﮐﺸﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﺭﺩﺩ ﻣﺮﺯﻫﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺳﮑﻮﺗﻢ،

    ﻧﻪ ﺫﻫﻨﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ،

    ﻧﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻧﻢ ﺷﻮﺩ.

    ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ِ ﮊﺭﻓﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

    ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
    ﺣﺎﻻ‌ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ

    ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ

    ﭼﻮﻥ

    ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ

    ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺮﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ...

     

    ﺍﺯ : ﻓﺮﯾﺒﺎ ﻋﺮﺏ ﻧﯿﺎ
    ﺍﺯ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻢ ، ﺍﺯ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﺑﯿﺰﺍﺭﯾﻢ
    ﻧﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ، ﻧﻪ ﺗﺎﺏ ﺳﺨﻦ ﺩﺍﺭﯾﻢ

    ﺁﻭﺍﺭ ِ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺳﺖ ، ﺭﻭ ﺳﻮﯼ ﭼﻪ ﺑﮕﺮﯾﺰﻡ ؟
    ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﯼ ﺣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺴﭙﺎﺭﯾﻢ ؟

    ﺗﺸﻮﯾﺶ ِ ﻫﺰﺍﺭ «ﺁﯾﺎ» ، ﻭﺳﻮﺍﺱ ِ ﻫﺰﺍﺭ «ﺍﻣّﺎ»
    ﮐﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ، ﻭﺭﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﻢ

    ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﻍ ، ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺻﻒ ﺩﺭ ﺻﻒ ، ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﯽ ﺑﺎﺭﯾﻢ

    ﺩﺭﺩﺍ ﮐﻪ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﯾﻢ ، ﺁﻥ ﺫﺍﺕ ِ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍ
    ﺗﯿﻐﯿﻢ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺑّﺮﯾﻢ ، ﺍﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺭﯾﻢ

    ﻣﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ، ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ
    ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭﯾﺪ ، ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭﯾﻢ !

    ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ، ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﺘﻪ
    ﺍﻣﯿّﺪ ِ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯾﻢ

    ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻨﺰﻭﯼ
    گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
    گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش

    گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
    گفتا: شده پرستار یا منشى اداره

    گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
    گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

    گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
    گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

    گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
    گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى

    گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
    گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

    گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
    گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره

    گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
    گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟

    گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
    گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى

    گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى
    گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى
    سلام به خواجه شيراز

    گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
    گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

    گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
    دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى

    گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
    گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!

    گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
    گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى

    گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
    گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

    گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
    گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده

    گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
    گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
    ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﻗﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ
    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﺭﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺩﮔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﺎﻥ ﺑﺎﺯ
    ﺳﺎﻗﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﺑﯿﺪﺍﺩﮔﺮﯼ ﺷﯿﻮﻩ ﻣﺮﺿﯿﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ
    ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺩﺭﺱ ﻭ ﺩﺍﺩﮔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻡ ﺑﻼ‌ﺧﯿﺰ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
    ﻣﺮﻍ ﺩﻝ ﻏﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﺩﺭ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﭘﯿﮑﺎﺭ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ
    ﻣﻐﻠﻮﺏ ٬ ﺣﺮﯾﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﺠﺰ ﺳﺮ ﺳﭙﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    (ﺳﺮﻣﺪ) ﺳﺮ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻮﻏﺎ
    ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﻗﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ
    بچه های هفته بازار
    بچه های هفته بازار،بچه های کفش پاره

    بچه های بی گذشته ، بچه های بی ستاره

    بچه هایی که تو غربت فکر یه لقمه ی نون

    خستگی ها روبگیرین تا به جاش زنده بمونن

    براشون فرقی نداره خوابیدن رو ابرو اهن

    دوس دارن شبا روتا صب زیر اسمون بخوابن

    یه گوشه تو اسمونا خونه ی خیالی دارن

    شبا روی پای بابا ،روی مقوا سر میزارن!

    خواب خنده،خواب خونه،خواب مهربون مادر

    خواب بعد مرگ بابا ، دستای لرزون مادر

    صبح دوباره جون می گیره رفت اومد میشه

    برای بچه غریبا شب وروز بد همیشه!!!!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا