narges224
پسندها
880

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
    عجبا ! هیچ کس هنوز
    به سهم کم اش از مرگ اعتراض نکرده است .
    خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان می شود
    کودک بودم که درسینما
    مردی ازاسب افتاد و
    آنقدر روی زمین کشیده شد که :
    گریه چشم هایم را بست
    بعد ها دانستم
    افتادن از اسب گریه ندارد
    خیلی ها از اصل می افتند و می میرند . . .
    :gol:
    .
    .
    .
    .
    کتاب جوان از منظر معصومان(ع) – خاطراتی از عبادت های جوانان
    لحظه های تنهایی ام را دوست دارم...



    بوی پاکی و نجابت میدهند...
    قـطعا روزی صـدایـم را خـواهـے شنیــد!


    روزی کـه نـه صــدا اهمیــت دارد،

    و نـه روز . . .
    پروردگارت با تو مي گويد

    تو را در بيكران دنياي تنهامان،

    رهايت من نخواهم كرد

    بساط روزي خود را به من بسپار

    رها كن غصه ي يك لقمه نان و آب فردا را

    تو راه بندگي طي كن

    عزيزا ،من خدايي خوب مي دانم

    تو دعوت كن مرا بر خود

    به اشكي،يا خدايي،ميهمانم كن

    كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست مي دارم

    طلب كن خالق خود را

    بجو مارا

    تو خواهي يافت

    كه عاشق مي شوي مارا

    و عاشق مي شوم بر تو

    كه وصل عاشق و معشوق هم

    آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
    همـــه نیــمکتـــهای پــارک دو نفــــره‌اند...


    بــی‌خیــــال روی چمــــن میـــشیــــنم...
    از این راهرو یک نفر رد شده ، که عطرش همونه که تو میزنی
    برای به زانو درآوردنم ، تو از مرگ حتی جلو میزنی
    از این راهرو یک نفر رد شده ، مثل وقتایی که تو ناراحتی
    نفس میکشم با تمام وجود ، عجب عطر خوبی زده لعنتی
    یه جوری دلم تنگ میشه برات ، محاله بتونی تصور کنی
    گمونم نمیتونی حتی خودت ، جای خالیتو تو دلم پر کنی
    صدات میکنم تا همه بشنون ، جواب صدام غیر پژواک نیست
    من اونقدر شکستم حس می کنم که ، هیچ ارتفاعی خطرناک نیست
    یه جوری دلم تنگ میشه برات ، محاله بتونی تصور کنی
    گمونم نمی تونی حتی خودت ، جای خالیتو تو دلم پر کنی؟؟؟؟؟؟؟
    نگران خودمم که چه جوری بی تو بمونم دوری و ندیدن تو کار من نیست نمی تونم ...
    هنوز هم از تمام کارهای دنیا...
    دل بستن به دلت...
    بیشتر به دلم میچسبد!
    آسمان را مرخص کردم
    شاید اگر زود بجنبد به قطار بعد از ظهر برسد
    دیگر به هوا هم نیازی ندارم
    تو خودت را مثل آسمان
    مثل باران
    مثل هوا
    مثل نور
    ...پهن کرده ای روی همه ی لحظه های من
    با تو می توان بهار شد
    می توان هزار شعر عاشقانه را
    سرود و ماندگار شد
    با تو می توان در این دیار پر فریب
    ره نورد جاده های روزگار شد
    با تو، می توان دوباره دید
    چهار فصل سال را
    بر تن تمام روز های سال
    رنگ دل کشید و یادگار شد
    می توان در کنار تو به جنگ روزگار رفت
    یا که با درخت سبز صلح
    تا همیشه
    همدیار شد
    با تو، می توان ستاره چید
    می توان به آسمان نگاه کرد و بی قرار شد
    آن کس که دنیای من بود ، تو بودی


    آن کس که ویران کرد دنیای من را ، تو بودی

    آن کس که حسرت خوابیده در خوابهای غم آلود من بود ، تو بودی

    آن کس که در این رویای عشق ، کابوس زیبایم بود ، تو بودی

    آن کس که این دل را اینگونه دیوانه ، ویران کرد ، تو بودی

    آن کس که مرا لبریز از عشق ، لبریز از درد کرد ، تو بودی

    مرا در گورستان فراموشی دفن کن ،

    مرا از خاطره ها کم کن ،

    مرا از زندگی ، از فرداها ، از دل کم کن ،

    اما من هر شب سینه چاک می کنم ، دل برون می آورم و فریاد پر از سکوت درد پر از عشق سر می دهم

    خدایا می شنوی؟؟؟؟

    هیسسسسسسس...

    می دانم بر نمی گردد اما بگذار دل خوش به روزی باشم که اسمش ، "شاید " هست

    شاید یه روزی برگشت...

    "غریبه"
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
    آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست
    حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

    دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
    تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

    سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
    آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

    ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
    ای وای، های های عزا در گلو شکست

    آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
    خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

    «بادا» مباد گشت و «مبادا»‌به باد رفت
    «آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
    نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
    بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
    لحظه ديــــدن تــو لحظـــه يکــــي شـــدن بود

    لحظه تکرار عشق و با تو هم قسم شدن بود

    من تـــوي بــــــرق نگاهت قصر روياهامو ديدم

    نذر کردم صد گل ياس تا به عشق تو رسيدم

    اي نفسهاي پياپي بــــي تــو زندگي عذابه

    مالک دنيا که باشم بــي تو عمر من سرابه
    دوبـــــــــاره

    از خوابــــ پریده امــــ

    نفســـ هایم به شـماره افتاده انــــد

    و اشک می ریزم

    خــــــوابت را دیده ام

    دوبــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــاره

    منـــــــــــ !

    دوبــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ ــــــــاره

    تـــــــــو!

    دوبــــــــــــــــــــــ ــــــــــ ــــــــــاره

    آغوشـــــــــتـ !

    هرم نفـــــــــــس هایتـــــــــ

    هنوز گرم اســـــــــــتـ

    ناگهانـــــ

    صـــــــــــدای زنــــــــــانه ای زیر گوشمـــــــــــ میپرســـــــد:

    بــــــــــاز هــــــــــــــم کابوسـ دیدی عزیزم ؟
    در دو چشمش گناه می خندید
    بر رخش نور ماه می خندید
    در گذرگاه آن لبان خموش
    شعله یی بی پناه می خندید
    شرمناک و پر از نیازی گنگ
    با نگاهی که رنگ مستی داشت
    در دو چشمش نگاه کردم و گفت
    باید از عشق حاصلی برداشت
    سایه یی روی سایه یی خم شد
    در نهانگاه رازپرور شب
    نفسی روی گونه ای لغزید
    بوسه ای شعله زد میان دو لب
    نگران خودمم که چه جوری بی تو بمونم دوری و ندیدن تو کار من نیست نمی تونم ...
    رد پاهایم را پاک می کنم

    به کسی نگویید


    رد پاهایم را پاک می کنم

    به کسی نگویید

    من روزی در این دنیا بودم.

    خدایا

    می شود استعـــــفا دهم؟!

    کم آورده ام ...!
    اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي...دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
    دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند...درياب ضعيفان را در وقت توانايي
    ديشب گله زلفش با باد همي کردم...گفتا غلطي بگذر زين فکرت سودايي
    صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند...اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
    مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم کرد...کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايي
    يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم...رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايي
    ساقي چمن گل را بي روي تو رنگي نيست...شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايي
    اي درد توام درمان در بستر ناکامي...و اي ياد توام مونس در گوشه تنهايي
    در دايره قسمت ما نقطه تسليميم...لطف آن چه تو انديشي حکم آن چه تو فرمايي
    فکر خود و راي خود در عالم رندي نيست...کفر است در اين مذهب خودبيني و خودرايي
    زين دايره مينا خونين جگرم مي ده...تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايي
    حافظ شب هجران شد بوي خوش وصل آمد...شاديت مبارک باد اي عاشق شيدايي
    سر درد ِ ممتد و دیوار های دست به دست هم داده


    سیگار ِ روشن و دستی که / به دهن نمی رسد


    فقر ِ نور و سایه های مادر پسند / بر سرم


    امشب ... آنقدر به نقش اول کابوس هایم بی اعتمادم


    که تمام چاقو ها را / زیر ِ بالشم میگذارم‬
    اجـــــــازه خدا؟؟
    می شه من ورقـــــــه مو بدم؟
    می دونم وقت امتــــــــــــ حان تموم نشده
    ولی من دیگـــه خسته شدم...‬
    دریا....دلش که بگیرد سر میگذارد بر سینه ی ساحل ابر ..... سر میگذارد بر شانه ی کوه چشمه ..... سر میگذارد بر دامن دشت اما من ... وقتی تو نیستی سر میگذارم بر شعر و دلتنگیهایم ...
    هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد...
    بکرند...
    نابند...
    احساساتشان دست نخورده است...
    لمس نشده اند،
    ...... باور نکرده اند،
    تحقیر نشده اند...
    آری ، هنوز هم هستند !
    نادرند !
    کمیاب اند !
    پاک اند !
    روزی که قرار می شود کنار گوش کودکی لالایی بخوانند ،
    شرمشان از نام "مادر" نمی شود !
    و زیر آغوش همسرشان،
    چشمانشان را نخواهند بست که با رویای دیگری سر کنند.
    آبی باش


    مثل اسمان.........


    تا عمری به هوای تو سربه هوا باشم!"
    جـــــا خــــوش کــــرده ای


    دَر تــَــمامِ عاشِـــقـــانه هـــــام


    میــــخواهـــم از نـــوشتــن استــِعفــا بـِـدَهَـــم


    امــــا


    نـــه تـــو رهـــا میکنــــی دلـــــم را


    نــــه شـــاعـــرانـــه هام دل میـــکَننـد از تــــو.
    آدما رو زیاد تنها نذارین ،
    تو تنهاییشون یه دنیایی برا خودشون میسازن
    که دیگه شما توش نیستین
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا