naghmeirani
پسندها
51,700

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !

    می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...

    غمی که مرا فرا خواهد گرفت

    وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...

    و من بغض خواهم کرد

    و غرق در لذت خواهم شد ...

    می گویند

    آدمی به خدا نزدیک است ...

    بسیار نزدیک ...

    هر گاه که اندوهگین باشد ...

    هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!
    سلام نغمه جان
    خوشحال ميشم نظرتوبگي
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=131946
    پندآموز است ماجرای مردی که زمین را می کاوید تا ریشه های بی ثمر را از اعماق آن بیرون کشد، اما ناگاه گنجی بزرگ یافت!!؟
    جبران خلیل جبران:gol:


    ورق می خوریم

    همچون دفتری کهنه در باد ...

    و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...

    و با باد همسفر

    و در آب جاری ...

    و روزی خواهد رسید

    که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...

    و آن روز دانه های درشت کلمات

    از هیچ متولد خواهند شد ...!
    پروردگارا...
    آنچنان ما را از دنيا و ما فيها بي نياز كن كه در قربانگاه عشق همچون ابراهيم مشتاقانه حاضر شويم تا اسماعيل خود را در راه هدف مقدست قرباني كنيم....


    :gol: عيد بر عاشقان مبارك...:gol:
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممم
    امید، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست.
    آهسته رو از عیب جویی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد.
    بزرگمهر:gol:
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم---همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم----شدم آن عاشق دیوانه که بودم
    در نهانخانه جانم رخ یاد تو درخشید----بوی صد خاطره پیچید یاد صد خاطره خندید
    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم----پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
    به تو گفتن حذر از عشق ندانم نتوانم----سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
    روز اول که دلم به تمنای تو پر زد----چون کبوتر لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی-----من نگسستم نپریدم نرمیدم
    .
    .
    .
    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟؟؟؟؟


    نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
    من ادبیات انگلیسی می‌خونم
    سال سومم
    تموم کردی شما درست‌و؟
    کاش می شد قلبها آباد بود
    کینه و غمها به دست باد بود
    کاش می شد دل فراموشی نداشت
    نم نم بارون هم آغوشی نداشت
    کاش می شد کاشهای زندگی
    گم شوند پشت نقاب زندگی
    کاش می شد کاشها مهمان شوند
    در میان غصه ها پنهان شوند
    کاش می شد آسمان غمگین نبود
    ردپای قهر و کین رنگین نبود
    سلام نغمه جان
    نه خسته...خوبی؟
    نغمه جان یه سؤال ازت داشتم
    شما رشته‌تون چیه؟
    هر وقت کم اوردم میگم!
    فکر میکنم از این 4781 پستتون 4782 تاش فقط مشاعره باشه!!!!!!!!!!
    بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم.
    اُرد بزرگ:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا