naghmeirani
پسندها
51,858

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • با شدتی وحشیانه و جنون آمیزآن چنان که قلبم را سخت به درد آورد*******آرزو کردم ای کاش هم اکنون همچون مسیح*******بی درنگ آسمان از روی زمین برم دارد******یا لااقل همچونقارون******زمین دهان بگشاید و مرا در خود فرو بلعد*********اما … نه*******من نه خوبی عیسی را داشتم و نه بدی قارون را**********من یک “متوسط” بی چاره بودم و ناچار**********محکوم که پس از آن نیز ” باشم و زندگی کنم “***********نه ، باشم و زنده بمانم*******و در این “وادی حیرت” پر هول و بیهودگی سرشار، گم باشم**********و همچون دانه ای که شور و شوق های روییدن دردرونش خاموش می میرد*****در برزخ شوم این “پیدای زشت “******و آن “ناپیدای زیبا” خرد گردم******که این سرگذشت دردناک و سرنوشت بی حاصل ماست*******دربرزخ دوسنگ این آسیای بی رحمی که …*********“زندگی ” نام دارد***
    و …این سرنوشت مقدر آنهاست. بید را در لبه استخری، کناره جوی آب قناتی، در کویر می توان با زحمت نگاه داشت. سایه اش سرد و زندگی بخش است. درخت عزیزی است اما همواره بر خود می لرزد. در شهر ها و آبادی ها نیز بیمناک است، که هول کویر در مغز استخوانش خانه کرده است.
    هریک ربّ النّوعی بی هراس، مغرور ، تنها و غریب. گویی سفیران عالم دیگرند که در کویر ظاهر می شوند. این درختان شجاعی که در جهنم می رویند، اما اینان برگ و باری ندارند، گلی نمی افشانند ،ثمری نمی توانند داد. شور جوانه زدن و شوق شکوفه بستن و امید شکفتن، در نهاد ساقه شان یا شاخه شان می خشکد، می سوزد و در پایان به جرم گستاخی در برابر کویر، از ریشه شان بر می کنند و در تنورشان می افکنند.
    …آن چه در کویر می روید، گز و تاق است. این درختان بی باک صبور و قهرمان که علی رغم کویر، بی نیاز از آب و خاک و بی چشم داشت نوازشی و ستایشی و از سینه خشک و سوخته کویر به آتش سر می کشند و می ایستند و می مانند،
    … آسمان کویر این نخلستان خاموش و پر مهتابی که هرگاه مشت خونین و بی تاب قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش می گیرم و نگاه های اسیرم را همچون پروانه های شوق در این مزرع سبز آن دوست شاعرم رها می کنم، ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را که هم چون این شیعه گم نام و غریبش ، در کنار آن مدینه ی پلید و در قلب آن کویر بی فریاد، سر در حلقوم چاه می برد و می گریست. چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گرید… چه فاجعه ای… …شب آغاز شده است . در ده چراغ نیست. شب ها به مهتاب روشن است و با به قطره های درشت و تابناک باران ستاره، مصابیح آسمان.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا