سلام رفیق قدیمی
گلو زیر بغض سینه پر درده
رفاقت دروغ دلا پر گرده
تاس روزگار جفت شیش به نفع حریف
ترک های دست ما هم با طنابی نفعه
پر حس درده تب روزگار
پشت هر قدم هست روزهای تار
هکه اسیر تنهایی اند و بی قرار
گوش به فرمانندو یه عمره ازگار
حتی تو رسم زمونه دیگه مرامی نیست
همه توی حبسنن و دیگه رهایی نیست
همه ذهن ادمی شده پرسکوت
توی سکوت نعرها دیگه صدایی نیست
زیر لب دعا همش پشت دعا
شاید نگاه کنه به ما خدا
که شاید باشه یه گوش شنوا
دسته کم بشنوه در مورد دردای ما
شعر خودمه