mostafa ghodrat
پسندها
4,665

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • الهی داداشی من هیچوقت دوستامو فراموش نمیکنم...........
    عجب دعایی کردیو واسه مو.........دستت طلا کوکا........
    دیگه چه خبر؟
    دیاری دیگر

    میان لحظه و خاک، ساقه گرانبار هراسی نیست.
    همراه! ما به ابدیت گل ها پیوسته ایم.
    تابش چشمانت را به ریگ و ستاره بسپار:
    تراوش رمزی در شیار تماشا نیست.
    نه در این خاک رس نشانه ترس
    و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت.
    در صدای پرنده فرو شو.
    اظطراب بال و پری سیمای تو را سایه نمی کند.
    در پرواز عقاب
    تصویر ورطه نمی افتد.
    سیاهی خاری میان چشم و تماشا نمی گذرد.
    و فراتر:
    میان خوشه و خورشید
    نهیب داس از هم درید.
    میان لبخند و لب
    خنجر زمان درهم شکست.
    سلام افسون جونــــــــــــــم...امشب شب ارزوهاست..........منم برا دوستام ارزو میکنم........
    آرزو میکنم بزرگترین آرزوت کوچکترین چیزی باشه که قراره خدا واست رقم بزنه
    آرزو میکنم همیشه سلامت و موفق باشی واینکه به هرچی که دوستداری برسی...وخداهمیشه کنارت باشه....خوشبختی از ان شما بشه..دلت شادو لبت خنده ..:gol:
    سلام داداشی ..........
    راستی امشب شب ارزوهاست..از خدا میخوام بزرگترین ارزوتون کوچکترین چیزی باشه که خدا میخواد بهتون هدیه بده....و اینکه همیشه خوشبختو پر از انرژی باشی....و همیشه خدا کنارت باشه.............
    داداشی شبتبخیر خوابهای خوشگل ببینی........مواظب خودتم باش.......
    سیلام کوکام.....خوبی؟؟؟؟الان ابادانی؟؟هان؟؟
    دیگه چیکار کنم باید هوای دوستامو داشته باشم...:دی
    هوووررررررررااااااا بازم تولد.....بدو تبریک بگو تولد اجی Mythical
    سلام مهندس جان .........مطالبی که در مرود کلید محافظ جان (جریان تفاضلی) گفتی درسته ........ولی این نکته رو هم خوب بود میگفتی استفاده تنها از اون در مدار به عنوان وسیله حفاظتی ممنوع استمنظورم در تماس مستقیم هست
    تا جایی که من یادمه البته تو سیم کشی سنتی استفاده از اونا بدون هادی حفاظتی ممنوع بود و تو حالت تی ان سی هم اصلا حق استفاده از اونها رو نداشتیم
    روشن است آتش درون شب
    وز پس دودش
    طرحی از ویرانه های دور.
    گر به گوش آید صدایی خشک:
    استخوان مرده می لغزد درون گور.
    دیرگاهی ماند اجاقم سرد
    و چراغم بی نصیب از نور.
    خواب دربان را به راهی برد.
    بی صدا آمد کسی از در،
    در سیاهی اتشی افروخت.
    بی خبر اما
    که نگاهی در تماشا سوخت.
    گرچه می دانم که چشمی راه دارد با فسون شب،
    لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
    آتشی روشن درون شب.
    سلام دادشم........منم بارونو خیلی دوستدارم..راستی خیلی خیلی متنهات قشنگ بود مثل همیشه........
    الهی...عب نداره بس که کنجکاوی مثل خودم...شما متولد چه ماهو روزی هستی؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا