*moonlight girl*
پسندها
1,450

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو هم تگکرار کردی:redface::D
    قربونت از خودت مواظب باش دنیا جان:gol:
    گفتم که حرف دل منم هست
    ایشالا که دنیا جان هر حاجتی داری امشب بگیری ازش:gol:
    ايشالا همه ما از اين شب بيشترين استفاده رو ببريم و ايشالا به هر حاجتي كه داري برسي و بهترين تقدير برات رقم بخوره:gol:
    اره دیدم شهاب زحمت کشیده تایپ کرده از همون استفاده کردم
    تکرار مکرراته دیگه:d
    اين محسن بعضي وقتا اب روغن قاطي ميكنه كپ مميزنه برو ازش بپرس :D
    چه جالب
    دنیا مگه نمیخواستی بری مسجد:redface:
    من جواب شهابو کپی کردم:redface::D
    ايشالا همه ما از اين شب بيشترين استفاده رو ببريم و ايشالا به هر حاجتي كه داري برسي و بهترين تقدير برات رقم بخوره:gol:
    باشه چشم تو هم دعا كنيا ;)
    مرررسي مرررسي ازت :gol:
    نه تعارف نكن من و تو كه تعارف نداريم :D
    گواراي وجود
    اگر فرصتی را از دست دادی نگذار مدت طولانی اشک درچشمانت حلقه بزند......
    بيا همين كه اسمتو ببينيم هم خودش كلي خوشحالمون ميكنه ;)

    نه بابا بزن به بدن خوشمزست اصلا نكتش به همينه كه از مماغش اومده مگرنه كه من برات نميفرستادم :biggrin:
    خدا جون تو که انقدر بزرگی چطور میای خونه ما؟دعامیکنم به این سوالم جواب بدی
    نه اون علی اسمو فامیلو باهم چسبیده بهم نوشتم :biggrin:
    عیب نداره آبجی....شاید بخاطر اواتار قبلیم بود بیا بخاطر تو عوض کردمش
    سلام ديدم اومدي پروفم هيچي نگفتي گفتم الان كه دارم ميرم از فيوضاتم بهره مندت كنم :biggrin:

    اگه سس كچابپ دو.س داري بفرما بذا بعد افطار :biggrin:



    من رفتم باباي:D
    سارا خسته برگشت خونش درهمین لحظه از زیر در کارتی اومد تو روش نوشته شده بود من شب میام مهمونی خونت ازطرف خدا سارا که شوک زده شود بودیک لحظه به خودش مود ویادش افتادتویخچالش هیچی نداره بادودلاری که داشت رفت خرید کرد تو راه برگشت پیرمردی جلوشوگرفت وگفت که خودشوزنش هم گرسنن وهم سردشونه سارا بهشون گفت هیچی نداره هو رفت ولی یکهو بخودش اومدوبرگشت غذای که خریده بودوکوتشودادبهشونورفت خونه توخونه نشسته بود که باز یادش به یخچال خالیش افتاد که تواین حالش یکهواز زیر در کارتی اومد روش نوشته بود بابت غذاولباس ممنونم ازطرف خدا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا