mona 23
پسندها
210

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برنامت چيه؟
    آزاد قبول شي ميري يا
    سال آينده؟
    يا بي خيال؟
    كار چي شد؟
    یکی بزن پس کله برادرت این همه با کامپیوترش بازی نکنه
    رشته اش چیه؟؟ چند سالشه؟؟
    داداشم داره با کامپش کار میکنه میگه باشه بعدن درستش کن
    نمیدونم چرا اینهمه از من انتظار داره:surprised:
    اگه درست شد خبرشو میدم
    مرسی که جواب دادین:D
    گفتم: «بمان!» و نماندی!
    رفتی،
    بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
    گفتم:
    نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
    سکوت و
    صعودُ
    سقوط!
    تو صدای مرا نشنیدی
    و من
    هی بالا رفتم، هی افتادم!
    هی بالا رفتم، هی افتادم...
    تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم،
    ولی فتیله فانون نگاهت را پایین کشیدی!
    من بی چراغ دنبال دفترم گشتم،
    بی چراغ قلمی پیدا کردم
    و بی چراغ از تو نوشتم!
    تقصیر تو نبود!
    خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
    خاموش شود!
    خودم شعرهای شبانه اشک را،
    فراموش نکردم!
    خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
    حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
    نه تو چیزی بدهنکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای!
    خودم خواستم که مثل زنبوری زرد،
    بالهایم در کشاکش شهدها خسته شوند
    و عسلهایم
    صبحانه کسانی باشند،
    که هرگز ندیدمشان!
    تنها آرزوی ساده ام این بود،
    که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
    pepper جان من اصلا نمی فهمم چی میگی؟
    من فکر میکنم شما منو با کسی اشتباه گرفتین:surprised:
    برام عجیبه این حرفایی که میزنین
    من که شما رو اصلا نمیشناسم
    هر نفس می رسد از سينه ام اين ناله به گوش
    كه در اين خانه دلی هست به هيچش مفروش !

    چون به هيچش نفروشم ؟ كه به هيچش نخرند
    هركه بار غم ياری نكشيده ست به دوش

    سنگدل ، گويدم از سيم تنان روی بتاب
    بی هنر ، گويدم از نوش لبان چشم بپوش

    برو ای دل به نهانخانه خود خيره بمير
    مخروش اين همه ای طالب راحت ! مخروش

    آتش عشق بهشت است ، مينديش و بيا
    زهر غم راحت جان است ، مپرهيز و بنوش

    بخت بيدار اگر جويی با عشق بساز
    غم جاويد اگر خواهی ، با شوق بجوش

    پر و بالی بگشا ، خنده خورشيد ببين
    پيش از آنی كه شود شمع وجودت خاموش !
    از زمینم از خاک

    جنسم از جنس غبار و خاک است
    ریشه در عمق زمین دارد این جان و تنم
    این زمین است چه خاکی و فروتن فرش در زیر قدمهای غرور
    فصل ماندن در خاک فصل طوفانی سالهای دراز اغاز ،گم شدن در خود خویش
    زندگی ، انسان و تولد ، دو سه واژه ، تهی از هر معنی که به رنگ ابیست ، آه چه رنگش خاکیست !!!
    خلاصه هستیم در خدمت عزیزم قدمتون روی چشم هروقت اومدی
    عرض ادب خدمت مونا عزیزم گفتم تعطیلاته نمیخوای بیای مشهد زیارت
    سلام مونا عزیزم خوب هستی شما چیکارا میکنید نمیای مشهد هستم در خدمت ...
    نه اصلا ایرادی نداره خوش باشین ؟اینا یار مهربونن دانا و خوش بیونن شعرو حال کردی شعر نیمایی تو مایه های سهراب بود
    اي عاشقان اي عاشقان دل را چراغاني کنيد
    اي مي فروشان شهر را انگور مهماني کنيد
    معشوق من بگشوده در روي گداي خانه اش
    تا سر کشم من جرعه اي از ساغر و پيمانه اش

    بزم است و رقص است و طرب مطرب نوايي ساز کن
    در مقدم او بهترين تصنيف را آواز کن
    مجنون بوي ليلي ام در کوي او جايم کنيد
    همچون غلام خانه اش زنجير در پايم کني
    یکی بود یکی نبود.
    جز خدا هیچی نبود
    زیرِ این تاقِ کبود،
    نه ستاره
    نه سرود.



    عموصحرا، تُپُلی
    با دو تا لُپِ گُلی
    پا و دستش کوچولو
    ریش و روحش دوقلو
    چپقش خالی و سرد
    دلکش دریای درد،
    دَرِ باغو بسّه بود
    دَمِ باغ نشسّه بود:



    «ــ عموصحرا! پسرات کو؟»
    «ــ لبِ دریان پسرام.
    دخترای ننه‌دریا رو خاطرخوان پسرام.
    طفلیا، تنگِ غلاغ‌پر، پاکِشون
    خسته و مرده، میان
    از سرِ مزرعه‌شون.
    تنِشون خسّه‌ی کار
    دلِشون مُرده‌ی زار
    دسّاشون پینه‌تَرَک
    لباساشون نمدک
    پاهاشون لُخت و پتی
    کج‌کلاشون نمدی،
    می‌شینن با دلِ تنگ
    لبِ دریا سرِ سنگ.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا