mkm-arch
پسندها
1,286

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برایت از چه بنویسم؟
    از واژه های تکراری که به سبکی بال پروانه ها دهان به دهان می چرخند یا از حرف های آبی که در ازدحام کوچه های شلوغ تنها مانده اند؟
    از کودکی فراموش شده در وجود آدم ها یا از بهانه های زنگ زده ای که حتی ارزش نوشتن هم ندارد؟!
    این روزها واژه ها هم راه خانه هایشان را گم کرده اند و من برای پیدا کردن دریایی از معانی زیبا می خواهم...
    می خواهم روی تمام قلب ها پررنگ بنویسم:"خدا"
    این روزها عاشق او بودن، سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود ...
    اواتارت منظورم بود! :دی
    ممنون مرسی
    راستش مشکلم وزنشه! یه دونه از این 13 اینچا میخواستم بگیرم ولی میگن واسه کار مکس و رندر و ... اینها جواب نمیده و میسوزه!! یکیم سونی 16 دیدم که میگن خوبه ولی خب وزنش ...! :D
    حالا وزنش واسه خودم زید مهم نیست ولی خب با داداشم شریکی میخوایم بگیریم واسه همین فعلا درگیریم!! منم موندم چی کار کنم!
    سلام دوست گلم..ولادت امام حسین(ع) را به شما تبریک عرض میکنم ...همیشه شاد باشی:gol:
    راستی محمد تو از لپتاپ سررشته ای داری؟ من میخوام بگیرم ولی نمیدونم چه مدلی! گفتم تو با مکس و کد و .. کار میکنی شاید بهتر بدونی
    ممنون
    یه سریشو چرا! افتضاح!!:cry::cry::cry:
    اما هنوز پروژه مو نزدن
    فقط یکیو تحویل دادیم که بعد از 4 روز هنوز نزده!!! :razz:
    این هفته هم تحویل طرحمه!
    تو چی کار میکنی؟ خوش میگذره؟
    از میان کوچه ها می گذرم ...

    نگاه می کنم اما

    کسی را نمی یابم

    آشنا !

    انگار در خیال همین چند وقت پیش

    گم شده ام ...

    گویی

    جزیی از عناصر متروک این خیابانها شده ام !

    جزیی از زوایای تاریک خاطره ها ...

    .

    .

    .

    سخت است فریاد بزنی اما ...

    شنیده نشوی !
    قاصدکی روی سنگ فرش خیابان

    در انتظار یک دست ... یک فوت !

    این همه رهگذر ...

    کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!

    قصه این همه تنهایی را ...

    قاصدک به کجا خواهد برد ؟!...
    سلام دوستم

    عید شما هم با کمی تاخیر مبارک . :gol::gol:

    ( مدتی نبودم ..... ببخشید . :smile:)
    e پس معلومه بخش ادبيات رو نديديا من اونجا خيلي زياد از اين متنا ميذارم:redface:

    :gol:
    نمی خواهم خدایم بیكران باشد
    نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان
    نمی خواهم كه باشد این چنین آخر ...
    خدا را لمس باید كرد !

    نگو كفر است
    خدا را می توان در باوری جا داد
    كه در احساس و ایمان غوطه ور باشد
    خدا را می توان بوئید
    و این احساس شیرینی است ...

    نگو كفر است
    كه كفر این است
    كه ما از بیكران مهربانیها
    برای خود
    خدایی لامكان و بی نشان سازیم
    خدا را در زمین و آسمان جستن
    ندارد سودی ای آدم
    تو باید عاشقش باشی
    و باید گوش بسپاری
    به بانگ هستی و عالم
    كه در هر خانه ای آخر خدائی هست

    نگو كفر است
    اگر من كافرم، باشد
    نمی خواهم خدایا زاهدی چون دیگران باشم
    نمی خواهم خدایم را
    به قدیسی بدل سازم
    كه ترسی باشد از او در دل و جانم

    نگو كفر است
    كه سوگند یاد كردم من
    به خاك و آب و آتش
    خدا زیباترین معشوق انسانهاست
    خدا را نیست همزادی
    كه او یكتاترین
    عاشق ترین
    معبود انسانهاست ...
    روزی دستانم را گرفتی و گفتی ببین... این دنیای ماست! دنیای ما آدمک ها پر از خطوط سیاه و سپید است ...

    گر مرا می جویی میان این خطوط پنهانم ! گفتی دنیای ما دنیای عجیبی است ...

    ساده دل می بندیم و ساده تر دل می شکنیم !

    گفتی اگر بهانه ای برای ماندن در این دنیا نداری لحظه ای درنگ مکن !

    ناگهان دستانم از تو خالی شد ...وتو پنهان شدی ...

    و من سالهاست بدنبال رد پایت تمام خطوط سیاه را می جویم ...

    اما گاه آغاز ها و پایان هایم یکی می شود! می دانم که می دانی من از این منطق پرگار گونه خسته ام ...

    چرخیدن و چرخیدن و نرسیدن ...!
    کودک که بی هیچ اراده ای پا به دنیا نهاده بود گریست ...

    شاید نمی دانست هیچ حادثه ای در دنیای آدم ها ارادی نیست! او که جز سیاهی ندیده بود از حجم رنگ ها و فضا هراسان بود و می گریست ...

    کم کمک دنیا با همه ی رنگ وحجمش برایش تکرار شد و تکرارشد و تکرار ...

    وکودک دست در دست زمان گریه هایش را از یاد برد ...

    آموخت برای خواسته هایش دیگر اشک نریزد ... آموخت همیشه بجنگد بی آنکه چشمان حریف را بنگرد ...

    آموخت فاصله ایست به وسعت شب از خواستن تا رسیدن... کودک از یاد برد طعم خنده های بی بهانه اش را ... اما آدمک ها نام این فراموشی را بلوغ نهادند !

    و کودک دیگر کودک نبود ...!
    انسان بودن درد دارد ... درد دارد که چشم انتظار فرزند یا عزیزت باشي ... و نیاید ...
    انسان بودن درد دارد ... که سلول هاي وجودت شادی بخواهد و بجوید و نتوانی از آن لذت ببری ... چون می دانی امشب انسانهایی رنج می برند و رنج می برند و رنج مي برند ...
    انسان بودن درد دارد ... که صورتهای آن دو پسر جوان که در خانه ات پناه گرفته بودند را به یاد بیاوری و باز به یاد بیاوری که چگونه زیر باران مشت و لگد به ناکجا برده شدند ... آن هم به نام مقدس الله ... و باز به یاد بیاوری که چرا ... چون فقط خواسته بودند حقیقت را بدانند ... حقیقیت سرانجام انتخابشان را ...
    انسان بودن درد دارد ... درد دارد ... انسان بودن آسان نیست ...!
    چه خبره ؟؟؟ نوزده تا!!!!!
    باید برم رو طرح ....
    تا 20 شهریور وقت دارم و گرنه میمونم بهمن
    ممنونم از لطفت . حتما ...
    مجموعه سینمایی نمایشی...
    تازه استادم یه عالمه متن انگلیسی از مصداقهایی که براش بردم در آورده که باید ترجمشون کنم برا مطالعات... خوشم میاد پایه است برا اینکارا...
    6 الی 7 تا مصداق بردم... گفت برو بازم بیار....برا اینکه تنبیه بشی من اینار وبرا خودم سیو میکنم :D استاد خوبیه.
    فکر کردید همه مثل خودتون ان؟(دو نقطه دی)
    ما اساتیدمون برا کارورزی میان سرکشی!!!! اگه نباشیم نمره کم میکنن... مشکل یکی دو تا نیست که تازه قبلش هم باید شرکت مربوطه رو تایید کنن!!!!!!!!!!!... استادمون هم لیست داره تا 17 جلسه کرکسیون نشه حق دفاع نداریم...
    سلام
    منم امسال آزاد شرکت نکرده بودم .انشاالله سالهای بعدی هم آزاد میدیم هم سراسری :دی!
    والا بعد کنکور دیگه بر نگشتم شهرم... رفته بودم با خیال راحت نفسی تازه کنم که یادم افتاد تا 31 ام باید برگردم برا همین برگشتم...تا شهریور پایان نامه مو باید تموم کنم...16جلسه کرکسیونم مونده البته اگه از شرکتی که میخوام برم کارورزی مرخصی چند ساعته بده بهم... دنیا برعکس شده....
    به نظرم اسکیس امسال خوب بود هم موضوعش هم روندش... من که راضی ام . البته منظورم درصدی که میگیرم نیست صفر هم بگیرم کار خودم که تو چهار ساعت بدون هیچ حجم آماده قبلی و هیچ اطلاع قبلی بستم برا خودم با ارزشه...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا