عاشقانه اى به سبك خاص سهراب:
تو ناگهان زیبا هستی
اندامت گردابی است
موج تو اقلیم مرا گرفت...
ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم
ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه را خواندم
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید: رویا در هم شد
تپیدی: شیره ى گل بگردش آمد
بیدار شدی: جهان سر برداشت، جوی از جا جهید
براه افتادی: سیم جاده غرق نوا شد
در کف تُست رشته ى دگرگونی
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده:
فضا را گرفته ای
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!
سر برزن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!
جلوه ای، ای برون از دید!
از بیکران تو می ترسم ، ای دوست! موج نوازشی...