خدا، آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت می گوید :
«کنارت هستم ای تنها!!!»
.
.
دیدگانت از همیشه شادتر / شهر قلبت زنده و آبادتر
غصه هایت دم به دم ای مهربان / در گذرگاه زمان بر بادتر
خوب برو یه شهر بزرگتر
اولش سخته ولی کم کم عادت میکنی
رزومه بفرست اگه جور شد میری یه خونه مجردی کرایه میکنی
من همچین همکاری دارم از سمت های تبریز اینا اومدن
دو نفر هستن
یعنی اینقدر موهام خوبه که دوست داری عین پشمک بخوریشون؟
هی به کبری خانم جسارت میکنی بی ادبی دیگه
اگه چشمم نمیزنی ترفیع شغلی گرفتم
قبلا فقط مسئول ازمایشگاه بودم الان هم تو واحد مهندسی به عنوان کارشناس هستم هم مسئول ازمایشگاه
وقتی یادت میندازن که یکی هست
که صدات رو میشنوه
یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره ،
یکی نزدیک تر از اونچه که فکرش رو بکنی!
دستام خالیه!
خودم لبریز گناه.
اون میشنوه ، همیشه شنیده تو رو.
بگو
بگو که چقدر بهش نیاز داری.
خوردی زمین؟ خسته ای؟
سر خورده شدی؟ تنهایی؟
غمگینی؟ مریضی؟ مریض داری؟
عزیزی داشتی که بین ما نیست؟
میخوای دستاتو بگیره و بلندت کنه؟!
بگو ، هرچی تو دلته بریز بیرون.
خجالت نکش.
قایم نشو.
فریاد بزن
فریاااااااااااااااااااااا د
خودش گفته
اون قول داده
امشب آرزوت رو بر آورده کنه
نا امیدت نمی کنه مطمئن باش
آرزو می کنم که
آرزوی تک تکتون برآورده بشه
الهی آمین…..!