MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پویندگان

    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
    آنان که ترس را
    تا پشت مرزهای زمان راندند
    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان فراز بام تهور
    افراشتند نام
    آنان
    تا آخرین گلوله جنگیدند
    آنان با آخرین گلوله خود مردند
    آری به مرگ وام ندارند
    آنان
    عشاق عصر ما
    پویندگان راه بلا راه بی امید
    مادر ! بگو که در تک این خانه خراب
    گل های آتشین
    در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟
    این خواهر و برادر من آیا
    شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟
    پیش از طلوع طالع
    امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند
    بیدار باش را
    سلام خوبي مرضيه جان؟؟؟ خسته كارا و درسا و روزگارنباشي..... سايتي كه عكس و آپلود ميكني چيه؟ مرسي
    و کسی می گوید...
    سر خود بالا کن...
    به بلندا بنگر...
    به بلندای عظیم...
    به افق های پر از نور امید...
    و خودت خواهی دید...
    و خودت خواهی یافت...
    خانه ی دوست کجاست...
    خانه دوست در آن عرش خداست...
    خانه ی دوست در آن قلب پر از نور خداست...
    و فقط دوست ، خداست...
    آره
    زياد بيرون نميرم از بخش معماري
    مرسي به هر حال
    يه تاپيك كه همه از اين متن ها و شعر هاي زيبا بزارن
    شايد هم باشه
    اما من كه نديدم
    memol يه پيشنهاد
    يه تاپيك درست كن
    تمام متن هاي كه واست مياد يا ميدي رو توش بزار
    حتما استقبال ميشه
    اگر خدا روي زمين زندگي مي كرد
    همين نا مردمان پنجره اش را مي شكستند
    همين ها كه خدا خدا گويان مردم مي شكنند!!
    :gol::gol:
    :gol:
    در اين برهوت انتظار بارانی دارم که به زمين تفتيده نا اميدی ها رحمتی باشد. شقايق ها داغدار تواند.
    داروک کی میرسد باران ؟
    صدا کن مرا ...
    صدای تو خوب است
    صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
    که در انتهای صمیمیت حزن میروید

    در ابعاد این عصر خاموش
    من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
    بیاتابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.....
    وتنهایی من شبیخون حجم تو راپیش بینی نمیکرد
    وخاصیت عشق این است....

    کسی نیست
    بیا زندگی را بدزدیم آنوقت میان دودیدار تقسیم کنیم
    بیا زودتر چیزهارا بفهمیم
    ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
    زمان را به گردی بدل میکنند
    در این کوچه هایی که تاریک هستند
    من از حاصلضرب تردید وکبریت میترسم
    من از سطح سیمانی قرن میترسم
    بیا اب شو مثل یک واژه درسطر خاموشی ام
    بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

    اگر کاشف معدن صبح آمد صداکن مرا
    ومن درطلوع گل یاسی از انگشتهای تو بیدار خواهم شد.
    وان وقت
    حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم وتر شد
    وان وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
    تورا درسرآغاز یک باغ خواهم نشانید

    صداکن مرا
    مرضیه چقد دوست دارم تورو
    نمیدونم چرا
    من راحت از کسی خوشم نمیاد ولی ازتو خیلی خوشم اومده
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا