من اینخده بچه ی خوفیمممممممممممممممم
چقد خوفم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتفاق جالب :یه شب اوایل پاییز بود که هنوز اونخده هوا سرد نشده بود.
منم سرخوش پنجره ی اتاقم باز بود...........بعدش یه دفه دیدم صدای دادو بیدادو حرفای بد بد میاد(نه اینکه فک کنین فش بودااااااااااااا نه اصلا)

بعدش علت رو جویا شدم ،متوجه شدیم که اندک پشه ای ناشی رفته بود توی گلاب به روتون تو یکی از سوراخای بینی آجیم.بعدش ایشون دیدم داره بال بال میزنه می دوئه تو اتاق و هی میگه :احححححححححححححححححححمق،بیییییییییییییشعوووووووورو...........

فک کنم خودتون بتونین تصور کنین چه صحنه ی خنده داری بود.
بعدش دیدم کلی ذوق مرگ شده وبا خودش حرف میزنه و هی باریک باریک میگه و واسه خودش گلوپ گلوپ نوشابه باز میکنه.

حدس بزنین چی شد؟
هیچی خواهرم تونسته بود پشه رو در نطفه خفه کنه ........چون اصلا وارد سوراخ نشده بود.

همه ی اینا توهمی بیش نبود ...فقط قسمت این بود که این پشه ی ننه مرده کلی فحش بشنفه
