منو به گريه ننداز ديگه...



اينبارو گريه كني عوات مي كنما...!


آره ديگه!
خوب بود نسبتا... تا جايي كه ليست كتابا رو گم كردم!! و دوستمم حالش كمي... . شانس من يه نصفه روزو كلا تعطيل كرده بودن!
شلوغ تا دلت بخواد. نمي شد درست حسابي راه رفت! مگه كاري بايد مي كردم؟!
يه سي چهل تايي گرفتم!!
آفرين!
تو دكتر ميري حق ويزيت نميدي؟ حالا من حسابم جدا كه اومدم به مريضم سر زدم! مي دوني بنزين چقدر گرونه؟! خودت مي دوني ديگه... حق ويزيتم ندادي اشكالم نداره
