maryam7f
پسندها
250

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره.
    من فک کنم فردوسی نزدیکتره بهم اون بیاد به خوابم احتمالا رستم و اسفندیارم میاره خوب حالمو بگیره:D
    سلام
    خوندمش.
    حرفی برا گفتن ندارم دیگه.حق مطلب و ادا کرین
    شاهکاری دیگر از دختران باهوش ایرانی به نقل از یه دختر باهوش دیگ

    یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!
    از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ...، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ...
    مژی هم تا می ت%u
    شاهکاری دیگر از دختران باهوش ایرانی به نقل از یه دختر باهوش دیگ

    یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه ، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!
    از فردای اون روز مژگان و من نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ...، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ...
    مژی هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...
    بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سر مژی کوبید و گفت :
    منو چی فرض کردی؟
    اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟
    و اینگونه بود که مژی هنوز مجرد است...
    اره!!!!
    ازدستشون دیگه منم که هیج به هیچم دورادور دنبال میکنم....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا