مجالی برای گریستن نیست
مجالی برای نگریستن نیست
مجالی برای زیستن نیست
با این همه مجالی برای زیستم اگر میبود تو را میگریستم
مجالی برای نگریستم اگر میبود تو را میزیستم
هیچ مجالی برای گریستن نیست
اما
اگر می بود
اگر می بود
مجالی اگر می بود برای یکی قطره ی باران میگریستم مینگریستم و میزیستم
تنها برای لحظه ای از فرصتم
دریا مرثیه ایست که نجوای تو آن را عظمت بخشید و حضور تو من را از غرق شدن رهایی بخشید