بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران/ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد / داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت / گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد/ از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت /اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل/ بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت/ باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
منو بکشی تو این مسخره بازیا شرکت نمیکنم، جدیدا باب شده تو باشگاه
بهترین پسر و بهترین دختر
حالم از این تاپیکا بهم میخوره برای پسراشو زده بودن گفتم چرا اسم منو گذاشتین
شرمنده من نمیام تو اون تاپیک نظر بدم
پس من تو اون دنیا بد عذاب میبینم !!
وقت کردی جهنم بیا پیشم !
راستیتش هرگز نمیخواستم اینطور بشه ولی شد !!
همش دوست داشتم که همه وجودمو براشون بزارم ولی نشد!
شرمنده خدا شدم !